وظیفهی برگزاری و هدایت جلسات هیئت مدیره به عهده رئیس هیئت مدیره است. در بسیاری از کشورها، مدیر عامل همزمان در نقش رئیس هیئت مدیره قرار دارد. به عنوان مثال، در ۷۰ تا ۸۰ درصد از شرکتهای آمریکایی، مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شخص واحدی هستند. امّا رویه های حاکمیت شرکتی رایج در اروپا، این دو نقش را تفکیک کرده اند و تنها در ۱۰ درصد از شرکتهای انگلیسی، مدیر عامل همزمان رئیس هیئت مدیره است(کلس و همکاران، ۲۰۰۱). در آسیا، وضعیت مابین آمریکا و اروپا است.
از دیدگاه نظری، هنگامیکه مدیر عامل در جایگاه رئیس هیئت مدیره قرار میگیرد، تضاد منافع به وجود می آید. همچنین در چنین حالتی، عملکرد نظارتی هیئت مدیره کاهش مییابد. ترکیب نقش ریاست هیئت مدیره و مدیر عامل، مبین عدم جدایی کنترل و نظارت از مدیریت است (فاما و جنسن، ۱۹۸۳).
مفهوم اعتماد بیش از حد مدیریتی
اعتماد بیش از حد (فرااطمینانی) یک پدیده شناخته شده و مستند شده در روانشناسی است. روانشناسان یک فرد با ویژگیهای رفتاری فرااطمینانی را به عنوان فردی تعریف میکنند که اعتقاد دارد اطلاعات و دانش ایشان بسیار دقیق است (بیش از آنچه که واقعیت دارد). به نظر هاید[۲۲] متون مربوط به روانشناسی دو تعریف از اعتماد بیش از حد ارائه داده اند. نخست، افراد برآورد بیش از واقع از تواناییهای خود دارند. دوم، افراد یک رویداد را معینتر[۲۳] از آنچه که واقعاً هست، میبینند. در هر یک از این موارد، کارگزاران اقتصادی بر این باور هستند که اطلاعاتشان دقیقتر از دیگران است. در حال حاضر، اقتصاددانان مالی بیشتر علاقمند شدهاند تا بازتاب فرااطمینانی را بر روی تصمیمات مالی و عملکرد بازارهای مالی مشاهده کنند. اعتماد بیش از حد آنچنان پدیده روانشناختی قوی است که تجربه نیز نمیتواند آن را حذف کند (آلن و ایونس[۲۴]، ۲۰۰۵).
مقوله «غیرعقلایی و منطقی نبودن[۲۵]» مدیریت ناشی از تورشهای رفتاری مدیران اجرایی شرکت، چالش بزرگی در ادبیات حاکمیت شرکتی است. در حالی که نقش مکانیزم های حاکمیت شرکتی در ادبیات استاندارد و سنتی حاکمیت شرکتی منتج از نظریه های هزینه نمایندگی و عدم تقارن اطلاعاتی و تأثیر آنها بر روی تصمیمات شرکتی است، با مطرح شدن مقوله خوشبینی و اعتماد بیش از حد مدیریتی، نقش آنها بایستی همراستا با کنترل چنین تورشهای رفتاری و محدود کردن تأثیرات بالقوه رفتارهای مذکور بر روی استراتژی های شرکت باشد (باککار و همکاران[۲۶]، ۲۰۱۳، ۲۸۷).
اعتماد به نفس بیش از حد، یکی از مهمترین مفاهیم مالی رفتاری مدرن است که هم در تئوریهای مالی و هم روانشناسی جایگاه ویژهای دارد. اعتماد به نفس بیش از حد سبب می شود انسان دانش و مهارت خود را بیش از حد و ریسکها را کمتر از حدِ تخمین زده، احساس کند روی مسائل و رویدادها کنترل دارد، در حالی که ممکن است در واقع اینگونه نباشد (نوفسینگر[۲۷]، ۲۰۰۱).
اعتماد بیش از حد یک ویژگی شخصیتی است که میتواند به صورت اریب رفتاری و داشتن اعتقادات غیر واقعی (مثبت) در رابطه با هر یک از جنبه های یک پیشامد در شرایط عدم اطمینان تعریف شود (سکالا[۲۸]، ۲۰۰۸). مدیرانی که دارای اعتماد بیش از حد هستند؛ اکثراً نسبت به تصمیمات خود و نتایج آنها علیالخصوص در زمینه تصمیمات سرمایه گذاری بسیار خوشبین هستند (کوپر و همکاران[۲۹]، ۱۹۸۸). این مدیران به دلیل اعتماد بیش از حد خود، اعتقاد دارند که بازار، شرکت آنها را کمتر از واقع ارزشگذاری میکند و باعث میشود تأمین مالی خارجی پرهزینه باشد، به همین دلیل تمایل بیشتری به بیش سرمایه گذاری از خود نشان می دهند. امّا در صورتی که تأمین مالی پروژه ها نیازمند منابع خارجی باشد، ممکن است کم سرمایه گذاری صورت گیرد (مالمندییر و تاته، ۲۰۰۵).
در پژوهشهای مالی، معیارهای متفاوتی از جمله سه معیار نگهداری اختیار معامله (توسط مدیران ارشد) به مدت طولانی[۳۰]، نگهداری اختیار معامله (توسط مدیران ارشد) تا زمان سررسید[۳۱] و اعتیاد به خرید سهام[۳۲] و همچنین معیار پوشش رسانه ها توسط مالمندییر و تاته (۲۰۰۸)، معیارهای مخارج سرمایهای و سرمایه گذاری بیش از حد توسط پژوهشگرانی از جمله مالمندییر و تاته (۲۰۰۵ و ۲۰۰۸) و بن-دیوید و همکاران (۲۰۱۰)، معیار میزان حقوق نسبی مدیران ارشد توسط هیوارد و هامبریک[۳۳] (۱۹۹۷) و معیار سودهای پیش بینی شده مدیران توسط لین و همکاران[۳۴] (۲۰۰۵) جهت بررسی اعتماد بیش از حد مدیران مورد استفاده قرار گرفته است. از آنجایی که معیارهای مبتنی بر اختیار معامله، معیار پوشش رسانه ها و معیار میزان حقوق نسبی مدیران ارشد، در ایران مصداق نداشته و معیار سودهای پیش بینی شده مدیران نیز قدمت زیادی ندارد در این پژوهش تنها از معیارهای مبتنی بر سرمایه گذاری یعنی مخارج سرمایهای و سرمایه گذاری بیش از حد جهت سنجش اعتماد بیش از حد مدیریت استفاده گردید.
واکنش سرمایه گذاران
از نظریه های اقتصادی نئوکلاسیک اینگونه استنباط میشود که انسان اقتصادی الگوی سادهای از رفتار اقتصادی انسان است که بر اصولی نظیر منفعت شخصی کامل استوار است. انسان اقتصادی، نگرش خاصی است که اقتصاددانان با درجات متفاوتی از آن حمایت میکنند (همانند آنچه در مورد فرضیه بازار کارا وجود دارد). برخی شکل نیمهقوی آن را میپذیرند. در این نوع، رفتار اقتصادی عقلایی کامل نیست، بلکه به درجاتی احتمال رفتارهای غیرعادی وجود دارد. برخی دیگر از شکل ضعیف انسان اقتصادی حمایت میکنند. در این حالت رفتارهای عقلایی وجود دارد، اما خیلی قدرتمند نیست. در تمام این گونهها، فرض اساسی مشترک این است که انسان میخواهد تا جایی که ممکن است عقلایی رفتار کند، نفع شخصی خود را حداکثر کند و تصمیمهای اقتصادی کاملاً عقلایی بگیرد. علاقه اقتصاددانان به مفهوم انسان اقتصادی عقلایی، دو دلیل اساسی دارد:
الف) انسان اقتصادی، تجزیه و تحلیل اقتصادی را به نسبت آسان میکند.
ب) انسان اقتصادی این امکان را برای اقتصاددانان فراهم میسازد که یافته های خود را کّمی نمایند، بهتر پردازش کنند و درک آن را ساده سازند؛ زیرا صرفاً در شرایطی که انسانها رفتار کاملاً عقلایی دارند و به منظور حداکثر کردن منفعت بر مبنای اطلاعات کامل تصمیمگیری کنند، امکان کّمیکردن رفتار آن ها فراهم میشود. اما در طرف مقابل، منتقدان انسان اقتصادی با به چالش کشیدن این سه فرض بنیادی، عقلانیت کامل، منفعت شخصی کامل و اطلاعات کامل همچنان راه تقابل را میپیمایند (بدری۱۳۸۸).
طی دهه ۱۹۹۰، عمده مطالعات دانشگاهی از تحلیلهای اقتصادسنجی سریهای زمانی قیمتها، سودهای نقدی و عایدات به بسط الگوهایی که روانشناسی افراد را به بازارهای مالی ارتباط میدادند، سوق پیدا کرد. بدین صورت که محققین استثناهای فراوانی را در بازارهای مالی پیش روی داشتند که الگوهای نظری در قالب نظری در قالب نظریه نوین مالی قادر به تبیین آن ها نبودند. بسیاری از سرمایهگذاران در گذشته بهاین نتیجه رسیده بودند که پدیدههای روانشناختی نقش مهمیرا در تعیین رفتار بازارهای مالی دارند. با این وجود مطالعات رسمی و دانشگاهی در این حوزه در طی دهه ۱۹۹۰ گسترش یافت (تلنگی۱۳۸۳ ).
واکنش بیش از حد و واکنش کمتر از حد
“