فراهنجاری معنایی
از آنجا که حوزهی معنایی به عنوان انعطافپذیرترین سطح زبان، بیش از دیگر سطوح آن، در برجسته سازی ادبی به کار میرود، شیوههایی مانند استعاره، مجاز، تشبیه، تشخیص، پارادوکس، کنایه و… در مجموعه هنجار گریزی معنایی جای میگیرند و در اینجا به نمونههای آن اشاره میکنیم.
«از «تهی» «سرشار»
جویبار لحظهها جاریست» (اخوان ثالث، آخر شاهنامه، 1379: 173).
دراین شعر «تهی و سرشار» دو مفهوم متضاد هستند که شاعر از همنشینی آن ها یک ترکیب پارادوکسیکال (نقیضه نما) ساخته است؛ و به این ترتیب از هنجار معنایی زبان- که همیشه (پر و خالی) در برابر هم قرار دارند- فراتر میرود.
«و آن ها را در کنار یکدیگر مینهند.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین «عریانی انبوه م» آیا لانه خواهد بست؟» (همان: 116).
در این شعر هم «عریانی انبوه » یک درخت تصویری نقیضهنما و تضادمند است. تصویری که ازدو تصویر متضاد ساخته شده است: درختی با شاخه و برگ انبوه و همان درخت، هنگامی که برگ و بارش ریخته و اکنون شاخههایی عریان و بی برگ و بر دارد.
«- «… بده… بدبد… ره هر پیک و پیغام و خبر بسته ست.
نه تنها بال و پر، «بال نظر» بسته ست.
قفس تنگ است و در بسته ست …»» (اخوان ثالث، زمستان، 1379: 90).
در این نمونه، شاعر تشبیه به کار برده و «بال نظر» در حقیقت اضافه تشبیهی و به بیانی تشبیه بلیغ است.
«به سوی سرزمینهایی که دیدارش،
بسان شعله آتش،
دواند در رگم خون نشیط زنده بیدار.
نه این خونی که دارم: پیر و سرد و تیره و بیمار.
که از دهلیز نقب آسای رگهایم
کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار…» (همان: 94)
در سه سطر پایانی شعر، شاعر از یک سو، رگهایش را به دهلیزی نقب آسا تشبیه کرده و از سوی دیگر، تشبیه مرکب به کار برده و خونی را که مثل کرم در رگهایش میلولد و به آرامی و دشواری حرکت میکند، به مستانی تشبیه کرده که به سختی و در حالی که به دیوار تکیه میکنند، راه میروند.
«زبر دستی که دائم میمکد خون و طراوت را،
نهان در پشت این ابر دروغین بود و میخندید» (همان: 54).
در این شعر «زبر دستی» که شاعر از آن سخن میگوید، استعارهای برای خورشید است.
«… و آبرویم را نریزی، دل! -ای «نخورده مست»-
لحظه دیدار نزدیکست» (همان: 86).
اخوان در این شعر، دل خود را- به استعاره- «نخورده مست» مینامد.
«(آبها از آسیا افتاده است)»
دارها برچیده، خونها شکستهاند» (اخوان ثالث، آخر شاهنامه، 1379: 110).
در همین شعر «پشت تپه هم روزی نبود»، کنایهای است به ناامیدی اخوان از آینده و فردا.
«سکوت گریه کرد دیشب.
سکوت بخانهام آمد، سکوت سرزنشم داد،
و سکوت ساکت ماند سرانجام» (اخوان ثالث، آخر شاهنامه، 1379:).
شاعر در این سطرها شیوهی تشخیص (جانمند انگاری) را به کار میگیرد. در این شیوه که استعاره مکنیّه نیز شمرده میشود، شاعر اجزای طبیعت، اشیاء، مفاهیم و خلاصه همه چیز را به چشم انسان میبیند و رفتارها و حالات انسانی را به آن ها نسبت میدهد، به بیان دیگر شاعر به آنچه که میخواهد، شخصیت انسانی میبخشد.
در این شعر نیز، اخوان «سکوت» را جاندار پنداشته و به آن شخصیتی انسانی میبخشد؛ و چنان که میبینیم رفتارهای انسانی را به آن نسبت میدهد.
«نه چراغ چشم گرگی پیر،
نه نفسهای غریب کاروانی خسته و گمراه؛ …» (همان، زمستان: 79).
اخوان در این شعر نیز جانمند انگاری کرده و کاروان خسته و راه گم کرده را مانند انسانی گم گشته و غریب می بیند که نفس بریده و درمانده شده است.
چنان که در نمونههای پیشین دیدیم، آنچه که در بیان آمده و در بدیع سنتی، در چارچوب آرایههای معنوی جای دارد، در مجموعه فراهنجاری معنوی قرار میگیرد.