از هنگام شکل گیری روانشناسی علمی در اواخر قرن نوزدهم میلادی، سعی بر آن بوده است که شخصیت آدمی، مناسبات اجتماعی، چگونگی تفکر و شناخت او نسبت به پدیده های متفاوت مورد بررسی قرار می گیرد.
سعی و علاقه روانشناسان، در کنار شناخت اجزاء متفاوت رفتار و شناخت آدمی متوجه چگونگی سنجش رفتار و عملکرد های ذهنی نیز بوده است. به همین دلیل روانشناسان، همواره در کنار بخشهای نظری و مفهومی در جستجوی ابزارهایی بوده اند که به سنجش عوامل روانی بپردازد. در این بین کشف پدیده ای با نام هوش، کشفی بسیار جذاب و چشمگیر بود. وجود قوایی ذهنی که به وسیله آن آدمی به حل مشکلات می پردازد، پدیده ای که دارای ریشه های زیستی و وراثتی است و عوامل محیطی و اجتماعی نیز در آن تاثیر می گذارد، توجه همگان را به خود جلب کرد و مطالعه گسترده ای در مورد آن صورت گرفت و ابزارسازی های برای سنجش آن شکل گرفت (استادی،1384).
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده های رمزی، قدرت و رفتار موثر، سازگاری با موقعیت جدید و تشخیص دادن حالات و کیفیات محیط است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش را “وکسلر ” روانشناس آمریکایی پیشنهاد داده باشد.او می گوید هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی، رفتار موثر در محیط (درویش محمدی-1386).
به بیان پیاژه: (1960،نقل از وول من،1985) آنچه دو فرد راکه دارای بهره هوشی مساوی هستند از هم متمایز می سازد استعداد نام
دارد. بر این اساس استعداد شامل مفاهیم ذوق ذاتی، مهارت ها، دانش، هوش، قابلیت، غریزه و توانایی یادگیری است. با توجه به تفاوت افراد در داشتن استعداد های گوناگون لازم است که این تنوع در بشر و اهمیت آن برای رشد و پیشرفت جامعه مورد توجه بیشتری قرار گیرد. همچنین امید است که با توجه به اهمیت آن در انتخاب رشته تحصیلی، شغل و فعالیت های متنوع در سیستم آموزش کشور به استعدادهای گوناگون توجه گردد.
1–2 بیان مسأله
کنجکاوی و تفکر پیرامون افراد سرآمد و با استعداد، سابقه ای بس طولانی و دو هزار ساله دارد و احتمالا به موقعی بر می گردد که اولین بار انسان علاقمند شد بداند که چرا اشخاص با هم تفاوت دارند. هر روز شاهد انجام تحقیقات گوناگونی بر روی افراد تیزهوش و جنبه های مختلف زندگی آنان هستیم. علاقه روز افزون دانشمندان بر روی این افراد حاکی از اهمیتی است که تیزهوشان در پیشرفت زندگی بشر داشته و دارند. در واقع توانایی های سرشار و قابلیت های غنی تیزهوشان است که برای مسائل بشری در سطح جهانی پاسخ مناسب می یابد و موجب پیشرفت های وسیع، فراگیر در علوم مختلف می گردد(استادی،1384).
هوش همیشه مبحثی هیجان انگیز و جالب توجه برای بشر بوده است ؛در گذشته از بهره هوشی برای تعیین این که یک فرد در یک زمینه خاص می تواند کارایی لازم را از خودش نشان دهد یا نه، استفاده می کردند. به عبارتی آزمون هوشی برای تعیین میزان استعداد فرد در آن زمینه به کار می رفتند.
. اولین بار از چنین روشی در جنگ جهانی اول و دوم برای گزینش افراد برای تخصص های مختلف استفاده شد. در جنگ جهانی دوم فقظ داوطلبانی را که نمره آن ها در آزمون هوشی از حد خاصی بالاتر بود، برای آموزش خلبانی انتخاب می کردند. در تحقیقاتی که در زمینه انجام شده بود، برای حقوقدان شدن بهره هوشی 157-95، برای مهندس شدن 151-100، برای مکانیک شدن 155-60 و … تعیین شده بود. امروزه علاوه بر تاکید اساسی که در یادگیری مهارت ها و حرفه ها بر بهره هوشی می شود، مسئله استعداد نیز در کنار آن اهمیت ویژه ای دارد و آزمون های هوشی نمی توانند تعیین کنند صرف میزان موفقیت فرد در یک زمینه باشد. برای مثال شخصی که از لحاظ هوشی در سطح بالایی قرار دارد، لزوما مهندس یا پزشک خوبی نخواهد شد. موفقیت وابسته به بهره هوشی و استعدادهایی است که در آن زمینه دارد. (درویش محمدی-1386)
لذا لزوم توجه به کشف استعدادهای فرد و مهم تر از آن شکوفا نمودن آن در جامعه ی امروزی که با سرعت رو به رشد و پیشرفت گذاشته است بیش از پیش احساس می شود.از آنجا که بهره بردن از هر امکاناتی تنها با بررسی همه جانبه و دقیق آن موقعیت میسر است ضرورت پرداختن به پدید ه ای هم چون هوش لازم به نظر میرسد. شناسایی و متعاقب آن بهره گیری از اعضای با هوش جامعه در گرو شناخت دقیق خصوصیات و ویژگی های آنان از قبیل استعداد خاص تحصیلی و یا خلاقیت و نیروی مولد این افراد است. به اعتقاد روانشناسان تربیتی هوش کیفیتی است که سبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو نوعی استعداد تحصیلی به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کنند که کودکان با هوش در دروس خود نمره های بهتری می گیرند و نسبت به کودکان کم هوش در دروس خود نمره های بهتری می گیرند و نسبت به کودکان با هوش پیشرفت تحصیلی چشمگیری دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند که کیفیت هوش را نمی توان نمره ها به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد. زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام دادن آن است و به گونه کلی پیشرفت، در بیشتر موفقیت های زندگی به میزان هوش بستگی دارد.
محققان برجسته و بسیاری به بررسی پیرامون این مقوله پرداخته اند اما آنچه تا کنون علیرغم اهمیتش از نظر دور مانده است بررسی این پدیده از منظر جنسیتی است. در مراحلی از زندگی ما استعداد خاصی شروع به رشد میکند. این استعداد در سن خاصی بروز پیدا میکند، بعد از مدتی تقویت می شود و به حالت پختگی در می آید که در این مرحله ما مهارتی را کسب می کنیم. سپس به حالت نزولی در می آید. لذا حائز اهمیت است که این توانایی در مرحله شکوفایی و رشد شناسایی و تقویت گردد.(درویش محمدی-1386)به همین دلیل این پژوهش تلاش می کند که از دیدگاهی متفاوت به بررسی مقوله ی هوش و استعداد پردازد.