مدیریت از دیر باز در فعالیتهای انسان وجود داشته البته نه به اندازه و اهمیتی که در حال حاضر وجود دارد. انسان برای انجام هر فعالیتی باید از عوامل زیادی بهره ببرد اما این عوامل به خودی خود موجب نیل به هدف نمیشود چون این عوامل باید با یکدیگر هماهنگ باشند و یک مجموعه یکپارچه را تشکیل دهند تا بتوانند به هدف خود برسند اما این هماهنگی نیز به خودی خود به دست نمیآید . در اینجا ست که ما به اهمیت مدیریت پی می بریم. لذت بخشترین تجربهای که انسان در زندگی دارد رسیدن به هدف در کوتاهترین و مناسبترین زمان ممکن است واین امر جز با بهرهجویی از مدیریت ممکن نیست. در دنیای امروز – که سرعت تغییرات بالا بوده و حتی ماهیت تغییرات نیز عوض شده – اهمیت سازگاری و تشکیل یک محیط مناسب برای سازمان بیشتر شده است. مدیران باید بتوانند کارکنان خود را با آهنگ تغییرات همگام کنند. این موضوع اهمیت رهبری را نشان میدهد. یک رهبر بانفوذ بسیار سادهتر میتواند سازمان را منعطف کند تا مدیریتی که میخواهد با تکیه بر تکنیکهای خاص و صرف زمان بیشتری به این مهم دست یاید.
پیچیدهتر شدن فضای رقابتی شرکتها و سازمانها، آهنگ پرشتاب تغییرات و پیچیدهتر شدن شرایط اداره سازمانها، ضرورت توجه به استعدادهای انسانی را بیش از گذشته آشکار ساخته است. روشهای کهنه تجارت دیگر کارآیی ندارند، شدت فزاینده چالشهای رقابتی هرکسی را به مبارزه میطلبد تا خود را با شرایط تطبیق دهد.
با تغییر تجارت، ویژگیهای مورد نیاز برای بقای شرکتها نیز تغییر مییابد، چه رسد به سبقت. قابلیتهای مورد نیاز برای مدیران سازمانها تفاوتهای اساسی دارد، ویژگیهایی که امروزه برای مدیران ارزشمند است با قابلیتهایی که برای مدیران آینده مورد نیاز خواهد بود، تفاوت اساسی خواهد داشت.
مهارتهایی همچون طراحی تغییر، تطبیقدهی، افزایش تنوع و قابلیتهای گروهی در دو دهه پیش اهمیت زیادی نداشتند، اما اکنون بر اهمیت آنها افزوده شده است. همه این تحولات ارزش هوش را افزایش داده و ضرورت توجه سازمانها به مقوله مذکور را با اهمیت کرده است.
باید توجه داشت که رهبری یک سازمان برای انطباق با تغییرات و به منظور بقا و رشد در محیطهای جدید، ویژگیهای خاصی را میطلبد که عموما مدیران برای پاسخ به آنها با مشکلات بسیاری مواجه میشوند. یکی از مهمترین خصیصهها که میتواند به رهبران و مدیران در پاسخ به این تغییرات کمک کند، موضوع هوش است. از آنجایی که هوش انواع مختلفی دارد (هوش هیجانی، هوش اجتماعی، هوش اخلاقی، هوش معنوی)، در پژوهش حاضر به دنبال بررسی رابطه هوش هیجانی، اجتماعی و اخلاقی با عملکرد مدیران صنایع نساجی در استان یزد هستیم.
1-2- بیان مسئله
امروزه روابط انسانی در سازمانها از مهمترین مسائل و مشکلات سازمانی است که ممکن است سازمان را به نقطه سقوط بکشاند. قابلیتهای عاطفی و اجتماعی تاثیر انکارناپذیری در بهبود روابط و پرورش افراد دارد که تا کنون آنطور که شایسته است به آن توجه نشده است. هوش هیجانی به معنای یک توانایی ذهنی بیانگر قابلیتهای هیجانی و اجتماعی فرد است که میتواند سبب بروز تواناییهایی چون برقراری ارتباط، شناخت نقاط قوت و ضعف خود و سایرین باشد. با این ویژگیها هوش هیجانی از اهمیت ویژهای برای یک مدیر برخوردار است تا آنجا که ادعا میشود میتواند بر سایر تواناییهای یک مدیر نیز موثر واقع شود (داستار[1]، 2006). گلمن در کتاب خود بر نیاز به هوش هیجانی در محیط کار یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه میشود تا قلب و احساسات، تمرکز کرده است. او معتقد است نه تنها مدیران و روسای شرکتها نیازمند هوش هیجانی هستند بلکه هر کس که در محیط سازمان کار میکند نیازمند هوش هیجانی است. در حرکت به سطوح بالای سازمان اهمیت هوش هیجانی در مقایسه با هوش عقلی افزایش مییابد. در این زمینه گلمن و همکاران او معتقدند که هوش هیجانی در تمام ردههای سازمانی کاربرد زیادی دارد اما در رده مدیریتی اهمیت حیاتی مییابد(گلمن[1] و همکاران، 2006).
عملکرد شغلی به عنوان ارزش سازمانی رفتارهای شغلی یک کارمند در زمانها و موقعیتهای شغلی مختلف تعریف شده است. منظور از ارزش سازمانی برآوردی است که سازمان از فعالیتها و کارکنان خود نظیر انجام یک وظیفه شغلی یا داشتن رابطه کاری مناسب با دیگر کارمندان دارد(موتوویدلو[1] و همکاران، 1997).
نظریه هوش هیجانی در واقع طرح یک مسئله مهم و اجتناب ناپذیر است و لزوماً مکتب فکری جدید شود و به لحاظ یادگیری و آموزشی از شیوه های شناختی و رفتاری انسان گرا استفاده فراوانی می برد و حوزه هایی را به روی ما می گستراند که مکاتب قبل به آن توجه نداشته اند. به طور کلی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که از دهه 1990 میلادی به بعد در ادبیات مدیریت به کار رفته است و یکی از مهارتهای جدید مدیریت به ویژه مدیریت منابع انسانی به شمار می رود (مایر، 2000). گلمن، بویاتزیس و مک کی (2006) معتقدند که کارکنان سازمان ها، در تلاش برای بالابردن بهره وری و عملکرد باید علاوه بر توانایی های فنی و حرفه ای، ویژگی های دیگری نیز داشته باشند که هوش هیجانی نامیده می شود، این ویژگی ها باعث ارتقای فرد می شود. چون فرد موقع مواجه با افراد دیگر باید آگاه، محترم، هوشیار، پاسخگو، پذیرا و … باشد. آنها معتقدند برای غلبه بر چالش های پیش رو، باید مولفه های هوش هیجانی شامل خودآگاهی، خود مدیریتی،آگاهی اجتماعی و کنترل ارتباطات را افزایش داد.کیفیت زندگی کاری، واکنش کارکنان با توجه به شغل خود، به خصوص نتایج منحصر به فرد در محتوای شغل و زندگی روانی است که بر نتایج شخصی، تجربه حرفه ای و چگونگی بهبود شغل با توجه به نیازهای فردی، تاکید دارد (فرحبخش، 2012).
اما علاوه بر هوش هیجانی، در سالهای اخیر درباره درباره هوش اجتماعی نیز بحث شده است. که اولین بار ثرندایک این بحث را مطرح کرد. به عقیده ثرندایک هوش اجتماعی نشاندهنده قابلیتها و تواناییهای فردی است که به خوب کنار آمدن با دیگران و روابط اجتماعی موفق منجر میشود. در تعریف هوش اجتماعی از یک طبقه کلی صحبت میشود، یعنی ظرفیت درک رخدادها و پاسخ موثر شخصی و اجتماعی (لیورگود، 2009). دانیل گلمن (2007) معتقد است هوش بین فردی یا هوش اجتماعی، یعنی مهارت عاطفی که برای حفظ ارتباطات نزدیک در دوستیها، ازدواجها یا ارتباط شغلی اساسی است. این مهارتها در کودکی شکل میگیرد و در طول زندگی بروز مییابد (روشنی و نادری، 1390). آنچه که مسلماً در مورد مدیران بزرگ و موفق سازمانها میدانیم این است که لزوماً آنها باهوشترین فرد سازمان از لحاظ ضریب هوشی نیستند، بلکه آنها شعور عاطفی بالاتری نسبت به سایرین دارند و به همین وسیله افراد را به سمتی که در نظر دارند سوق میدهند. باید گفت رمز نفوذ آنها بر افراد همین نکته است. رهبری و مدیریت یک سازمان برای انطباق با تغییرات و به منظور بقا و رشد در محیطهای جدید، ویژگیهای خاصی را میطلبد که عموماً مدیران برای پاسخ به آنها با مشکلات بسیاری مواجهه میشوند. یکی از مهمترین خصیصههایی که به مدیران در پاسخ به این تغییرات کمک کند، هوش اجتماعی است. هوش اجتماعی از عوامل موثر در رضایت افراد به شمار میرود. بنابراین واضح است که داشتن هوش اجتماعی بالا برای مدیران صنایع یک امتیاز محسوب میشود چرا که هم باعث بهبود عملکرد آنها میشود و هم اینکه میتواند تضمینکننده بقای سازمان باشد (رضایی و خلیلزاده، 1388).
باید توجه داشت که علاوه بر هوش هیجانی و اجتماعی، هوش اخلاقی نیز در بین انسانها دارای جایگاه خاصی است. امروزه سازمانها بـه طـور فزایندهای درگیر معمـای اخلاق هستند. در این شـرایط مـرز میان کارهای درست و نادرست باید تعریف شـود. در چنین مواردی مدیـر باید اوضاع را کنترل کند و این امر نیـازمند رهبـری بـا هوش اخلاقی بالاست. هوش اخلاقی توانایی درست از درک موضوع های نادرست و خلاف و داشتن اعتقادهـای قوی و عمل بـه آنهاست. مدیرانی که هوش اخلاقی بالایی دارند، کارهایشان را بر اسـاس ارزشـها و
اعتقادهای درست اجرایی میکنند، عملکرد بالایی دارند. رشد اخلاقی مدیران با رفتارهای آنها رابطـه مستقیم دارد. نخستین بـار اصطلاح هوش اخلاقی را بوربا وارد روان شناسی کرد. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانـایی درک درست از اعتقادهـای اخلاقی و عمل به آنها و رفتار درست در جهت صحیح تعریف کرده است. از طرفی هوش اخلاقی توجه به رفاه اقتصادی، حقوق شهروندی و زندگی انسانهاست. هوش اخلاقی موجب افزایش تعهد و مسئولیتپذیری بیشتر کارکنان میشود و کارایی فردی و گروهی را افزایش میدهد.
سازمانها در دنیای پویا و پرمخاطه امروزی برای اینکه بتوانند بقای خود را تحکیم بخشند، باید مدیران و کارکنان خود را ملزم به رعایت اصول اخلاقی و فراگیری هوش اخلاقی نمایند. چرا که رعایت آنها باعث دلگرمی کارکنان و به تبع آن افزایش کیفیت خدمات و عملکرد و در نهایت جلب رضایت ارباب رجوع و تثبیت بقای سازمان خواهد شد. مدیران با داشتن هوش اخلاقی بالا، میتوانند با سالم سازی و بهینه کردن عملکرد امروز سازمانها، موقعیت و جایگاه آنها را در بازار رقابتی فردا تضمین کنند. اگر مدیران هوش اخلاقی خود را تقویت کنند، میتوانند عملکرد خود را بهبود بخشیده و در ارتباط با کارکنان و مشتریان به صورت موثر عمل نمایند (اسکندری و همکاران، 1391).
در این پژوهش، در پی پاسخ به این سؤال اساسی هستیم که آیا بین هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی و بهبود عملکرد مدیران رابطه ای وجود دارد؟
1-3- اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
امروزه بسیاری از سازمان ها دست خوش تغییرند و هرگونه تغییر ، به رهبران و مدیرانی نیاز دارد که انطباق پذیر بوده و با تغییرات سازگار شوند. نقش جدی و اساسی کمیت و کیفیت عملکرد مدیران در پویایی سازمان و عدم شناخت هوش هیجانی در مباحث رفتار سازمانی و همچنین وجود ابهام در سهم هر کدام از این عوامل بر عملکرد مدیران، مبین اهمیت و ضرورت این تحقیق است. در این میان تعامل اجتماعی به شیوه ای شایسته و ثمربخش برای بیشتر مدیران و رهبران به عنوان عنصری کلیدی در مدیریت تغییرهای سازمانی اهمیت فزاینده ای دارد.به نظر می رسد هوش هیجان، اخلاقی و اجتماعی می تواند شکل تکامل یافته ای از توجه انسان در سازمان ها و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران برای هویت افراد در درون سازمان و تأمین رضایت آنها باشد که این اهداف رابطه مستقیم با توانایی آنها در برانگیختن احساسات خود و دیگران برای رسیدن به کارایی و اثربخشی سازمان دارد . از سوی دیگر، این امر در دنیای امروز اهمیت زیادی دارد، چراکه مسائل انسانی، ارتباطات و روابط بین افراد افزایش یافته است . به ویژه آنکه کارهای فردی رو به کاهش و اهمیت مدیریت مشارکتی افزایش چشمگیری یافته است . اینجاست که به ضرورت تأثیر هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی در بهبود عملکرد مدیران در یک سازمان پویا و نوآور پی می بریم. در واقع با شناخت روحیات فردی و نیز اجتماعی افراد و آموزش چگونگی عکس العمل در رویارویی با عوامل محیطی می آموزیم که بهترین رفتار را با مشکلات اداری یا سازمانی داشته باشیم و در مواقع بحران بهترین تصمیم را اتخاذ کنیم. لذا با فهم این مسئله پی می بریم که هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی تا چه حد بازتاب توانایی های بالقوه فرد را دنبال کرده است.
به طور کلی هوش هیجانی در صدد ارتباط موثر در سازمان ها است زیرا هوش هیجانی علاوه بر شایستگی در بعد شخصی، در بعد اجتماعی نیز به فرد شایستگی می دهد که براساس آن می تواند روابط بین خود و دیگران را مدیریت کند (گلمن، 1998). هوش اجتماعی نشاندهنده قابلیتها و تواناییهای فردی است که به خوب کنار آمدن با دیگران و روابط اجتماعی موفق منجر میشود، که این امر برای مدیریت ضروری به نظر میرسد.از طرف دیگر داشتن هوش اخلاقی باعث دلگرمی کارکنان و رضایت ارباب رجوع و در نهایت بقای سازمان و صنعت خواهد شد.
از طرفی مدیران زمانی به تحقق کامل اهداف سازمان نائل می شوند که از نفوذ بالایی بین کارکنان برخوردار باشند واز همراهی توأم با رضایت آنها بهره مند شوند. (کلوفیل و دانستوبل، 2014)
در مجموع با توجه به اینکه هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی یک ضرورت در جامعه امروزی برای مدیران محسوب می شود امید است که نتایج این تحقیق راهگشای کار مدیران صنعت در رهبری اثر بخش صنایع نساجی قرار گیرد.
1-4- اهداف پژوهش
1-4-1- هدف کلی
بررسی نقش هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی بر عملکرد مدیران سازمان درصنعت نساجی یزد
1-4-2- اهداف جزئی
- بررسی رابطه هوش هیجانی مدیران و عملکرد شغلی آنها
- بررسی رابطه هوش اخلاقی مدیران و عملکرد شغلی آنها
- بررسی رابطه هوش اجتماعی مدیران و عملکرد شغلی آنها
- بررسی نقش هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی مدیران در پیشبینی عملکرد شغلی آنان
1-5- فرضیات پژوهش
1- بین هوش هیجانی و زیر مقیاسهای آن (خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت ارتباط) و عملکرد شغلی مدیران صنعت نساجی ارتباط و همبستگی معنی داری وجود دارد.
2- بین هوش اجتماعی و زیرمقیاسهای آن (پردازش اطلاعات اجتماعی، مهارتهای اجتماعی و آگاهی اجتماعی) با عملکرد شغلی مدیران صنعت نساجی ارتباط و همبستگی معنی داری وجود دارد.
3- بین هوش اخلاقی و عملکرد شغلی مدیران صنعت نساجی ارتباط و همبستگی معنی داری وجود دارد.
- هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی میتوانند عملکرد شغلی مدیران را پیشبینی کنند.
1-6- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش
تعریف مفهومی هوش هیجانی: هوش هیجانی به ظرفیت افراد برای تشخیص احساسات خود و سایرین اطلاق میشود که به آنها کمک میکند در دیگران انگیزه ایجاد کند تا در ارتباط با دیگران به خوبی احساسات خود را مدیریت کنند. هوش هیجانی در موفقیت افراد در زندگی اجتماعی کاملاً کلیدی است.
تعریف عملیاتی هوش هیجانی: در پژوهش حاضر به منظور سنجش هوش هیجانی از پرسشنامه هوش هیجانی برادبری و گریوز (2004) استفاده شده است. این پرسشنامه در ایران توسط گنجی (1384) ترجمه و ویراستاری گردید. این آزمون شامل 28 ماده است که بر اساس مقیاس 6 درجهای لیکرت نمرهگذاری میشود. چهار مولفه خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط را میسنجد و یک نمره کلی هوش هیجانی نیز به دست میدهد. نمره بالاتر از 80 نشان دهنده هوش هیجانی بالا و نمره پایینتر از 60 نشان دهنده هوش هیجانی پایین است.
تعریف مفهومی هوش اجتماعی: هوش اجتماعی به توانایی درک دیگران، عمل و رفتار هوشمندانه و زیرکانه در روابط با دیگران و به کارگیری آن در تعاملات اجتماعی سازگارانه اشاره میکند (کانتور و کیلستروم، 2000).
تعریف عملیاتی هوش اجتماعی: برای سنجش هوش اجتماعی مدیران، در پژوهش حاضر از پرسشنامه هوش اجتماعی سیلوار و همکاران استفاده شده است. این پرسشنامه توسط سیلوار، مارتین یوسن و داهل (2001) تهیه شده است. که سه حوزه هوش اجتماعی یعنی پردازش اطلاعات اجتماعی، مهارتهای اجتماعی و آگاهی اجتماعی را میسنجد. این پرسشنامه 21 گویه دارد که بر روی یک مقیاس هفت درجهای مشخص شدهاند. برخی گویههای این پرسشنامه نمرهگذاری معکوس دارند.
تعریف مفهومی هوش اخلاقی: بوریا هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف میکند (بوربا، 2005: 23). هوش اخلاقی به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت، رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات آزاد و صادقانه و حقوق شهروندی است.
تعریف عملیاتی هوش اخلاقی: در پژوهش حاضر به منظور سنجش هوش اخلاقی مدیران از پرسشنامه هوش اخلاقی لنیک و کیل استفاده شده است. این پرسشنامه را لنیک و کیل در سال 2005 ساختند. در ایران نیز آراسته و همکاران آن را در سال 1390 هنجاریابی کردند. این پرسشنامه شامل 40 عبارت است. لنیک، کیل و جوردن (2011) برای هوش اخلاقی 10 زیرمقیاس در نظر گرفتند. نمرهگذاری پرسشنامه بر اساس طیف پنج درجهای لیکرت است. که به هرگز نمره 1 و به همیشه نمره 5 داده میشود.
تعریف مفهومی عملکرد شغلی: عملکرد را فعالیتهایی تعریف کردهاند که به طور معمول بخشی از شغل و فعالیتهای فرد است و باید آن را انجام دهد. توان و تمایل فرد را عوامل اساسی در عملکرد و بهرهوری فرد معرفی کردهاند. یعنی فرد تا چه اندازه توان (دانش، مهارت، تجربه و شایستگی) انجام کارها را داشته و تا چه اندازه تمایل (انگیزش، علاقه، تعهد و اعتماد) به انجام کار دارد (قلیپور، 1386).
تعریف عملیاتی عملکرد شغلی: در پژوهش حاضر به منظور سنجش عملکرد شغلی مدیران از پرسشنامه هرسی و گلداسمیت استفاده شده است. این پرسشنامه در ایران در سال 1382 ترجمه و ویراستاری شده است. این پرسشنامه دارای 16 سوال در مقیاس لیکرت (1= کاملاً مخالفم، 2= مخالفم، 3= نظری ندارم، 4= موافقم و 5- کاملاً موافقم) میباشد و عملکرد شغلی را در حوزه وظایف شغلی و سازمانی میسنجد(ساعتچی و همکاران، 1390).
– Mayer
– Farahbakhsh
– Golmeman
– clophill & Dunstuble
– Cantor & Kihlstrom