براساس روال حاکم بر طبقه بندی و تشخیص مبتنی بر تشخیص پنج محوری در DSM، غالب بیماری های روانیدر دو محور، یک و دو روانپزشکی تشخیص گذاری می شوند. اما متاسفانه در این میان شماره گذاری محورهای تشخیصی بعنوان یک و دو، بین متخصصان به اشتباه منجر به نوعی نگاه درجه بندی و اولویت گذاری تبدیل شده است؛ به نحوی که اختلالات محور دو روانپزشکی یا همان اختلالات شخصیت، بیشتر بعنوان بیماری های درجه دوم نگریسته شده و در قالب بیماری های همایند با بیماریهای محور یک در نظر گرفته می شوند. یک چنین نگرشی باعث شده است تا مجموع تحقیقات انجام شده بر روی بیماری های محور دو و حتی طبقه بندی آنها، در مقایسه با بیماری های محور یک کمتر باشد. در صورتی که اختلالات شخصیت با توجه به این که مربوط به نوع سبک زندگی افراد می باشند، خود میتوانند زمینه ساز بروز برخی بیماری های محور یک قلمداد شوند ( بارلو و دوراند، 2012). با توجه به دشواری های موجود در بررسی اختلالات شخصیتی و از طرف دیگر نگاه موجود به آنها که ذکر آنرفت، شیوه های درمانی موجود برای این اختلالات نیز در مقایسه با محور یک، از تنوع و کارایی کمتری برخوردار می باشند. یکی از دلایل این امر، عدم شناخت کافی و دقیق از ماهیت بیماری های شخصیتی است. در این میان اختلال شخصیت مرزی یا BPD، یکی از بیماری هایی است که در کلاستر B اختلالات شخصیتی طبقه بندی می گردد که وجه مشخصه ی آن، بی ثباتی در الگوهای هیجانی و رفتاری است. از ویژگی های بارز مبتلایان به این اختلال، بی ثباتی در روابط بین فردی، احساس هویت و تجلیات هیجانی آنها است که منجر به ایجاد مشکلات در روابط بین فردی و بی ثباتی های خانوادگی و اجتماعی می گردد ( گاندرسون، 2009). یکی از اصلی ترین الگوهای مبتلایان، ابراز رفتارهای تکانشی و اقدام به خودآسیبی در قالب رفتارهای خودزنی است که گاهی این خودزنی ها، منجر به خودکشی های موفق در این بیماران می گردد. از آنجاکه این اختلال به صورت منفرد و گاهی همایند با سایر بیماری های روانی مشاهده می شود، وجود الگوهای رفتار خودزنی، آنرا به عنوان یکی از اولویت های مداخلات روانپزشکی مطرح می نماید. اما متاسفانه شیوه های درمان دارویی و روانشناختی ارائه شده، تاکنون نتایج امیدبخشی را نشان نداده اند. بخشی از این نارسایی های درمانی مربوط به ویژگی های شخصیتی منحصر به فرد مبتلایان و عدم درگیری در فرایند درمان و عدم تعهد درمانی آنان است. بیان مساله شخصیت به عنوان سازماندهی پویایی از نظام های زیستی- روانی افراد در نظر گرفته می شود که سازگاری افراد را با محیط پیرامونشان تعیین می کند ( گورپگوی، ژورادو، فرناندز- مولینا، مورنو- آبریل، لونا و آلارکون 2009). لذا در مواقعیکه این سازماندهی در ابعاد زیستی یا روانی یا هردو دچار نابهنجاری یا بدکارکردی هایی شود، سازگاری افراد دچار اختلال می شود که در این موارد، از اختلالات شخصیتی صحبت می شود. براساس دانش موجود، نظام طبقه بندی DSM-IV-TR اختلالات شخصیتی را در قالب چهار گروه مطرح نموده است که یکی از مشهورترین طبقات آن، به نام گروه B شهرت دارد که شامل چهر نوع اختلال شخصیت نمایشی، ضداجتماعی، خودشیفته و مرزی می باشد ( بارلو و دوراند، 2012). اختلال شخصیت مرزی یک بیماری روانپزشکی است که به صورت زیر تعریف می شود: الگوی نافذی از بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره و عواطف که تکانشگری وجه مشخص آن است و در اوایل بزرگسالی شروع شده و در زمینه های مختلف خود را نشان می دهد ( سادوک و سادوک، 1384). بی ثباتی هیجانی معیار تشخیصی اصلی در اختلال BPD است که منجر به ابراز خشم نامتناسب، احساس پوچی مزمن و تغییرات سریع در خلق می شود ( ماریسن، میولمن و فرانکین، 2010). مبتلایان به این اختلال، رفتارهای تکانشی وخودزنی، نوسانات شدید در خلق، احساس ناراحتی و روابط نابهنجار بین فردی را نشان می دهند که این روابط شامل تلاشی متناقض برای جدا شدن و ارتباط و صمیمیت با دیگران، توام با خشم نامتناسب و شدید نسبت به آنها است. تحقیقات نشان داده اند که جمعیت غیر بالینی دارای علائم اختلال BPD نیز، به اندازه به اندازه مبتلایان مشکلات شغلی و سازگاری اجتماعی را نشان می دهند ( بورگ و هاممن، 2000). مدل های نظری مختلف تلاش کرده ان تا این اختلال را تبیین نمایند. یکی از مشهورترین دیدگاه های نظری، مربوط به مدل نظری لینهان (1993) می باشد که در آن بر نقش محوری خود ناارزنده سازی و شرم، در رشد و تداوم رفتارهای خودزنی تاکید شده است؛ بنحوی که رفتارهای خودزنی، به نوعی تلاش برای اجتناب یا فرار از هیجانات آزاردهنده است. براساس دیدگاه لینهان ( 1993) بیماران مبتلا به BPD، حساسیت بیش از حد نسبت به محرک های هیجانی دارند. براساس این دیدگاه، بی ثباتی هیجانی در مبتلایان به این اختلال، از تعامل بین محیطی ناارزنده ساز و آسیب پذیری هیجانی ناشی از عوامل زیست شناختی ناشی می شود. مشخصه اختلال شخصیت مرزی الگویی نافذ و فراگیر از خلق منفی، رفتار تکانشی و ناسازگارانه و مشکلات بین فردی است. بد تنظیمی هیجانی اغلب به عنوان مشخصه اصلی این اختلال محسوب می شود. طبق نظریات مختلف حدس بر اینست که افراد مبتلا به BPD گرایشاتی زیستی به تجربه کردن هیجانات منفی دارند و این هیجانات را به آسانی بروز می دهند (لینهان، 1993). اکثر رفتار های تکانشی و غیر معمول مبتلایان به BPD شامل رفتارهای خود تخریبی، سوء مصرف مواد و رفتار های پرخاشگرانه علیه دیگران به عنوان تلاش هایی ناسازگارانه تلقی می شوند که این افراد برای کاهش یا اجتناب از عاطفه منفی شدید خود انجام می دهند (چاپمن، گراتز و براون 2006). هیجانات منفی مشخص یا حالات خلقی بخصوصی همچون خشونت، اضطراب، شرم و افسردگی در افراد دارایاختلال شخصیت مرزی معمولا در حد بالا است (کونیگزبرگ و همکاران، 2002). طبق گزارشات این افراد گرایش به داشتن هیجانات واکنشی و شدید با میزان شدت علائم دیگر این بیماری چه در نمونه های بالینی چه غیر بالینی همبستگی دارد (شیونز و همکاران،2005). تحقیق طولی که اخیرا انجام شده است نشان داد که ناپایداری عاطفی قوی ترین عامل پیش بینی کننده علائم اختلال شخصیت مرزی در طول زمان است (تراگسر، سولهان، شوارتز، مت و ترال 2007). این یافته ها زمینه های نظری را حمایت میکنند (لینهان، 1993) که این زمینه های نظری بیانگر این نکته هستند که بد تنظیمی هیجانی ویژگی اصلی اختلال شخصیت مرزی است و سایر علائم اختلال از همین بدعملکردی هیجانی پیروی می کنند. در مدل توسعه یافته بیوسوشیال لینهان بیان شده است که علت اولیه BPD آسیب پذیری هیجانی با منشا زیستی است و مشخصه آسیب پذیری هیجانی افراد مبتلا اینست که این بیماران به آسانی در حین تعاملات اجتماعی واکنش های شدید بدنی از خود نشان داده و پس ازنشان دادن این واکنش ها ، به کندی به خط پایه ی برانگیختگی هیجانی باز می گردند ( راسل جی جی و همکاران، 2007) و همچنین در فرم های خود گزارشدهی که طی ارزیابی های متعدد بدست آمده است، شاهد افزایش شدت هیجانات ناخوشایند در مبتلایان به اختلال هستیم (ابنر پرایمر یو دبلیوو همکاران، 2007). نظریهبیوسوشیاللینهانبیانمیکندکه BPD اساسانوعیبدکارکردیدر سیستمتنظیمهیجاناستوالگوهای رفتاری مشاهدهشده دربیمارانمرزی،درواقعنتایجغیرقابلاجتنابهمین بدکارکردیدرسیستمتنظیم هیجاناست(چه هیجانهایمثبتچههیجانهایمنفی). بسیاریازمطالعاتنشاندادهاند کهبیمارانمبتلابه BPD ،درمقایسهباگروه هایغیر BPD ،شدتوعمقبیشتری ازهیجانات ویاتغییرپذیریبیشتریدرتجاربهیجانیراتجربهمیکنند. از دیدگاهلینهان،مشکلدرتنظیم هیجانها، هستهاصلیپاتولوژیمرزیراتشکیلمیدهد )لینهانودکستر-مازا،2008). در مورد رواندرمانی افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی_که درمان انتخابی آنهاست_ تحقیقات بسیاری شده است. اخیرا دارودرمانی نظیر تجویز داروهای ضد روانپریشی برای مهار خشم، ضد افسردگی برای بیمارانیکه خلق افسرده دارند و بنزودیازپین ها برای رفع اضطراب و افسردگی نیز برای نیل به بهترین نتایج، به این برنامه درمانی افزوده شد. رواندرمانی برای بیمار و درمانگر به یک اندازه دشوار است. این بیماران براحتی دچار واپسروی می شوند، تکانه های خود را مورد کنش نمایی قرار می دهند و دچار انتقال میشوند که روانکاوی این انتقال دشوار است. دو نیم سازی بعنوان سازوکاری دفاعی باعث می شود که بیمار نسبت به درمانگر و سایر افراد زمانی احساس عشق و محبت، و زمانی دیگر احساس نفرت پیدا کند. رویکردی معطوف به واقعیت موثرتر از تفسیر عمیق ناخودآگاه بیمار است. درمانگران از رفتاردرمانی نیز برای مهار تکانه ها و فورانهای خشم بیمار استفاده کرده اند. شکل خاصی از رواندرمانی موسوم به رفتار درمانی دیالکتیکی برای درمان BPD بکار رفته است. بویژه برای بیمارانیکه رفتارهای شبه خودکشی نظیر نظیر خودزنی های مکرر دارند ( کاپلان و سادوک، 2007). این روش توسط مارشا لینهان ابداع شد. این روش درمانی در قالب کلی رفتاردرمانی شناختی قرار می گیرد و در آغاز برای زنان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی که بطور مزمن خودکشی گرا بودند، ایجاد شده است(محمودعلیلو و شریفی، 1390). مطالعاتیکه اثرات DBT را در این بیماران قرار داده اند، نشان دادند که این درمان اثرات مثبتی دارد ( کاپلان و سادوک، 2007). با توجه به اینکه اغتشاش در تنظیم هیجانات و آسیب پذیری ذاتی در تنظیم هیجانات از جمله مهم ترین ویژگی های تشخیصی اختلال شخصیت مرزی است و رفتاردرمانی دیالکتیکی هم تدابیر ویژ ه ای برای کمک به تنظیم هیجان برای بیماران تدارک دیده است و نیز با توجه به اینکه در صورت کمک به بیمار جهت مقابله سازگارانه با هیجانات ناخوشایند می توان به بهبود کلی او امیدوار شد، لذا هدف از پژوهش حاضر اینست که اثربخشی آموزش مهارت های تنظیم هیجانیDBTبر کاهش نشانه های هیجانی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی مورد بررسی قرار بگیرد. اهمیت و ضرورت پژوهش شیوع BPD بر اساس مطالعه اپیدمیولوژی اخیر بیشتر از 9/5 درصد تخمین زده شده است ( گرانت، چو و گلداشتاین، 2008). اختلال شخصیت مرزی به چند دلیل مورد توجه بوده است. از جمله دلایل آنست که BPD درمحیط های بالینی بسیار شایع و درمان آن بسیار دشوار است و با گرایش به خودکشی رابطه دارد (کرینگ و همکاران، 2007). در یکی از جدیدترین تحقیقات اخیر مشخص شد که حدود 25 الی 33 درصد از خودکشی های انجام شده که منجر به بستری شده است، توسط افرادی صورت گرفته است که حائز ملاک های BPD بوده اند ( اشنایدرو همکاران، 2006). همانگونه که درDSM-IV-TR ذکر شده است این اختلال با الگوی بارزی از رفتارهای تهدید به خودکشی و خود زنی مشخص میشود. این گروه از بیماران بخش وسیعی از اقدام کنندگان به خودکشی را تشکیل میدهند. آنچه که رفتار خودزنی را در بیماران BPD از سایر بیماران متمایز میکند، مزمن بودن آن درBPD است (پاریس، 2002). تشخیص اختلال شخصیت مرزی شایعترین تشخیص اختلال شخصیتی است که در مورد بیماران سرپائی و بستری صورت می گیرد (گروئینچ، 1992). ملاکهای فهم اختلال شخصیت مرزی از زمان اولین فرمول بندی های این اختلال در دهه 1940و 1950 تاکنون به طرز چشمگیری تغییر یافته است. در آن زمان این بیماران با دوره ای مزمن واغلب با نقصهای اجرایی به عنوان زیرگروه سایکوز یا اسکیزوفرنیا تلقی می شد (نایت، 1953). اختلال شخصیت مرزی یک بیماری روانی جدی است که مشخصه اش کارکرد غیرعادی هیجانی، رفتاری، شناختی و روابط بین فردی، نقص شدید کارکردی و درجات بالایی از خودتخریبی است که شامل خود جرحی تعمدی و خودکشی، سومصرف مواد و الکل، رفتارهای جنسی ناسالم، میگساری و استفاده نادرست از داروهای تجویز شده است ( گاندرسون، 2001). BPD یک اختلال روانی شایع و بسیار جدی است که در چند دهه اخیر این اختلال در نشریات پژوهشی روانشناختی مورد توجه فراوان قرار گرفته است. این عنوان تشخیص در سال1980 به فهرست DSM افزوده شد(اتکینسون،اتکینسون،اسمیت،بم و هوکسما، ترجمه براهنی و همکاران، 1386) . تشخیص اختلال شخصیت مرزی، شایعترین تشخصیص اختلال شخصیتی است که در مورد بیماران بستری و سرپایی صورت میگرد(گروئینچ، 1992). بنابراین با توجه به شواهد بیان شده به نظر میرسد که وجود اختلال شخصیت مرزی می تواند به عنوان تهدیدی برای فرد وجامعه باشد و همچنین با توجه به شیوع بالای این اختلال در بین زنان و لزوم تربیت کودکان سالم در جامعه توسط زنان که تضمینی برای داشتن جامعه ای سالم و همچنین داشتن زندگی سالم و آسوده برای این بیماران و کاهش رفتارهای مخاطره آمیز این بیماران است. با توجه به شیوع بالای این اختلال در جوامع و نیز کمبود مطالعات انجام شده در کشورمان و از آنجا که این بیماران بیشترین میزان ارتکاب به خودکشی را دارا میباشند و به سختی به درمان پاسخ میدهند، بنابراین بررسی شیوه های کارامد وموثر مداخله در این اختلال از جمله ضروریات پژوهش حاضراست. از آنجائیکه بیماران BPD مشکلات عدیده ای در تنظیم هیجانات خود دارند و از نقص مهارتی در تنظیم هیجانات منفی خود مثل اضطراب، افسردگی و تکانشوری رنج می برند، بنابراین اجرا و آموزش مهارتهای تنظیم هیجانی DBT می تواند اولویت پژوهشی قابل ملاحظه ای داشته باشد و در صورتیکه کارایی مداخلات مذکور بر روی نمونه ایرانی مورد تایید قرار گیرد، گامی اساسی در جهت بهبودی بیماران مرزی خواهد بود. اهداف پژوهش 1-4-1- هدف کلی بررسی کارائی آموزش مهارت های تنظیم هیجانی رفتار درمانی دیالکتیکی در کاهش نشانه های هیجانی اختلال شخصیت مرزی 1-4-2- اهداف اختصاصی تعیین کارائی مهارت های تنظیم هیجانی رفتار درمانی دیالکتیکی در کاهش میزان افسردگی مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی تعیین کارائی آموزش مهارت های تنظیم هیجانی رفتار درمانی دیالکتیکی در کاهش میزان اضطراب مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی تعیین کارائی آموزش مهارت های تنظیم هیجانی رفتار درمانی دیالکتیکی در کاهش تکانشگری مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی تعیین کارائی آموزش مهارت های تنظیم هیجانی رفتار درمانی دیالکتیکی در کاهش رفتارهای شبه خودکشی نظیر خودزنی و خودجرحی مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی فرضیه های پژوهش آموزش مهارت های تنظیم هیجانی باعث کاهش شدت علائم اختلال شخصیت مرزی می شود. آموزش مهارت های تنظیم هیجانی باعث کاهش شدت علائم افسردگی اختلال شخصیت مرزی می شود. آموزش مهارت های تنظیم هیجانی باعث کاهش شدت علائم اضطرابی اختلال شخصیت مرزی می شود. آموزش مهارت های تنظیم هیجانی باعث کاهش تکانشگری بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی می شود. آموزش مهارت های تنظیم هیجانی باعث کاهش میزان رفتارهای خودزنی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی می شود. متغیر های پژوهش متغیر مستقل: آموزش مهارت های تنظیم هیجانی. متغیر وابسته: تغییرات حاصل از اعمال مداخلات بر شدت علائم هیجانی اختلال شخصیت مرزی، شدت علائم افسردگی، اضطراب، تکانشوری و میزان رفتارهای خودزنی. تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) تعریف مفهومی: رویکردی درمانی است که همدلی و پذیرش مراجع محور را با حل مساله وآموزش مهارتهای اجتماعی، دیدگاه شناختی- رفتاری درهم می آمیزد (کرینگ و همکاران،2007، ترجمه شمسی پور ، 1388). تعریف عملیاتی:در این پژوهش مهارت های تنظیم هیجانی رفتار درمانی دیالکتیکی طی 8جلسه انجام شد. اختلال شخصیت مرزی (BPD) تعریف مفهومی: یکی از تشخیص های روانپزشکی است که از ویژگی های بارز آن بی ثباتی عاطفه، خلق، رفتار، روابط شیئی و تجسم نفس است ( کاپلان و سادوک، 2003). تعریف عملیاتی: منظور از اختلال شخصیت مرزی در این پژوهش افرادی هستند که در مقیاس شخصیتی مرزی(STB) ، نمره بالای میانگین را بدست آورند و نیز افرادیکه با توجه به معیارهای تشخیصی DSM-IV-TR از طریق مصاحبه بالینی توسط یک روانپزشک و روانشناس بالینی بعنوان بیمار مبتلا به این اختلال تشخیص گذاری شدند.
پایان نامه اثربخشی آموزش مهارت های تنظیم هیجانی مبتنی بر رفتار درمانی دیالکتیکی بر کاهش نشانه های هیجانی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی