“
۲-با قرار دادن/گرفتن شخص در معرض الگوهای مناسبی که رد عمل موفقاند و بدین وسیله، افزودن تجربه های جانشینی موفق او.
۳-فراهم آوردن متقاعدسازی و تشویقهای کلامی جهت عملکرد موفق روشهای مختلفی دارد، از جمله میتوان گفت که من توانایی عملکرد موفق دارم.
۴-با تقویت برانگیختگی فیزیولوژیکی از طریق رژیم غذایی و برنامه های ورزشی، نیرومندی و انرژی حیاطی را میتوان افزایش داد.
۵-جستوجوی ناشناختهها، استقبال از تغییرات و قبول این مطلب که”زیبایی زندگی در تغییرات آن است”.
۶-نسبت به هم نوعان خود احساس تعلق داشتن، عدم خودبینی و از خود راضی بودن.
۷-تحرک و پویایی در مقابله با بیعدالتی و کشف یک راه حل خلاق و حفظ آرامش.
۸-توجه به خود تشویقی و نیروهای برانگیزانندهی درونی.
۹-از زندگی شکوه و شکایت نداشتن؛ (فرد بااحساس خود کارآمدی پایین، شکوههای خویش را با دیگران در میان میگذارد که حمایت آنان را به دست آورد).
۱۰-عدم احساس نگرانی نسبت به کسانی که او را رد میکنند.
۱۱-آموختن نکات مفید از شکست، به همان میزان که از موفقیت میآموزد.
۱۲-عدم احساس مالکیت نسبت به دیگران و مصونیت نسبت به حسادت.
بندورا این فنون را برای افزایش خود کارآمدی در موقعیتهایی از قبیل نواختن یک ابزار موسیقی، سازگار شدن با جنس مخالف، تسلط یافتن بر ریاضیات و مهارتهای کامپیوتر، ترک سیگار، غلبه بر هراسها و دردهای جسمی، و بهبود یافتن حمله قلبی به کاربرد (بندورا، ۱۹۹۷).
۷-۲-۲ رابطه دو جانبه خود کارآمدی و عملکرد
بندورا با تأکید بر رابطه سه جانبه شناخت، رفتار و محیط نظریه خود را از دیگر نظریه های روانشناسی متمایز کردهاست. در حالی که نظریه های قدیمی بر این تأکید داشتند که بین رفتار و محیط رابطه دو طرفه وجود دارد، بندورا در نظریه خود شناخت را هم در این رابطه وارد میکند (پاجارس، ۲۰۰۰، نقل از شماعی زاده، ۱۳۸۴).
توجه به این رابطه سه جانبه در درک و مفهوم خود کارآمدی و حوزه ها و اثرات آن مهم است. تحقیق بر روی کارآمدی نشان داده است که خود کارآمدی پیشبینی کننده مؤثر و مهمی برای عملکرد است (جیمز[۱۱]، ۲۰۰۲، چن[۱۲] و همکاران، ۱۹۹۸، به نقل از شماعی زاده، ۱۳۸۴).
اشخاص با خود کارآمدی بالا، علاقه ذاتی به کارها دارند و تمایل به افزایش تلاش خوددارند و در مقابله با موانع پشتکار بیشتری از خود نشان میدهند و خیلی موثرتر عمل میکنند. عملکردهای بسنده و با موفق بیشترین ضرورت را در شکلگیری خود کارآمدی دارند. ارزیابی افراد از عملکرد خود باعث تنظیم و ایجاد احساس خود کارآمدی در آنان میشود، عملکرد خود کارآمدی در یک چرخه تقویت متقابل شکل میگیرد. خود کارآمدی از طریق، علاقه، انگیزه و پشتکار بر عملکرد تأثیر دارد در حالی که عملکرد با ایجاد بازخورد اطلاعاتی بر اساس خود کارآمدی بر آن مؤثر است.
تحقیقات موجود نشان دادهاند که اگر چه رابطه مثبت بین خود کارآمدی و عملکرد بسنده وجود دارد، خود کارآمدی بهترین پیشبینی کننده برای عملکرد آینده فرد است. فرد با خود کارآمدی پایین، موفقیتها را به عوامل بیرونی مثل شانس نسبت میدهد (چن و همکاران، ۱۹۹۸، به نقل از شماعی زاده، ۱۳۸۴).
۸-۲-۲ تأثیر خود کارآمدی بر فرایندهای انگیزشی
انگیزش به معنای در نظر گرفتن هدفها یا معیارهایی برای خود و استفاده از آن ها برای ارتقای عملکرد غرد است. برای مثال، انگیزش فرد در تحصیلات تا وقتی باقی است که معیارهای بالا، نتیجه مثبت احساس غرور از دستیابی به این معیارها، و احساس توان مندی از این دستیابی ها هم چنان در وی حفظ شود. از طرف دیگر، ملاک و انگیزه پایین وقتی به سراغ فرد میآید که معیارهایش پایین باشد، پاداشهای بیرونی یا درونی کمی از انجام دادن کار حاصل شود یا فرد احساس کند که دستیابی به عملکرد موفق، غیرممکن است. (کیم،۲۰۰۳).
باورهای خود کارآمدی در نحوه مقابله افراد با موقعیتهای مختلف در دستیابی به اهداف تأثیر میگذارند (پروین و جان[۱۳]، ۲۰۰۱، ترجمهی جوادی و کدیور). آن ها هم چنین اثر وسیعی بر فرایندهای انگیزشی دارند. این فرایندها عبارتاند از:
۱-انتخاب: باورهای خود کارآمدی با انتخاب اهداف در ارتباطاند (یعنی افراد دارای باورهای خود کارآمدی بالا، اهداف پیچیدهتری را، که متضمن تلاش بیشتری هستند، انتخاب میکنند).
۲-تلاش، پشتکار و عملکرد: افراد دارای باورهای خود کارآمدی بالا، تلاش و مداومت بیشتری در کارها دار ندو در مقایسه با افراد دارای باورهای خود کارآمدی پایین، عملکرد بهتری از خود نشان میدهند.
۳-هیجان: افراد دارای باورهای خود کارآمدی بالا در مقایسه با افراد دارای خود کارآمدی پایین در زمینهی انجام دادن تکالیف خلق و خوی بهتری دارند (یعنی اضطراب و افسردگی کمتری را تجربه میکنند).
۴-مقابله با موقعیتهای فشار زا: افراد با باورهای خود کارآمدی بالا در مقایسه با افراد با باورهای خود کارآمدی پایین، بیشتر میتوانند با موقعیتهای فشار زا و نومید کننده کنار بیایند.
اگر افراد مطمئن باشند که میتوانند از عهده تکالیف دشوار برآیند، تلاش جدی تری برای موفق شدن میکنند. به افرادی که در موقعیت خاصی (تحصیلی، ارتباطی، شغلی و…) کارایی شخصی ندارند، میتوان آموزش داد که به توانایی خود برای موفق شدن بیشتر اعتماد کنند و بدین ترتیب، احساس ارزشمندی و امکان موفقیت خود را تقویت کنند (هالجین و ویتبورن، ۲۰۰۳، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
۹-۲-۲ خود کارآمدی و تفاوتهای سنی و جنسیتی
به نظر میرسد که کارایی شخصی در نتیجه جنسیت و سن فرق میکند. پژوهش با کودکان بزرگسالان نشان میدهد که مردان به طور متوسط از نظر کارایی شخصی بالاتر از زنان هستند. این تفاوتهای جنسیت حدود ۲۰ سالگی به اوج میرسد و در سالهای بعدی کاهش مییابد. در دو جنس، کارایی شخصی در طول دوران کودکی و اوان بزرگسالی افزایش مییابد، در میانسالی به اوج میرسد و بعد از ۶۰ سالگی کاهش مییابد (کگاس، ۱۹۸۹، ودوارد و الستون، ۱۹۸۷، نقل از شولتز و شولتز، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۸۳).
هاکت و به تز (۱۹۸۱) اولین کسانی بودند که نظریه شناختی-اجتماعی بندورا که بر نقش خود کارآمدی در انتخاب شغلی تأکید دارد به کار گرفتند. آن ها بر نظریه خود کارآمدی برای تبیین انتخابهای شغلی زنان متمرکز شدند و پیشنهاد کردند که کارآمدی پایین، محدودیت طیف انتخابهای شغلی زنان را تبیین میکند (سوانسون و فواد، ترجمه موسوی، ۱۳۸۳).
لنت و همکاران (۱۹۹۴) همچنین طرح میکنند که متغیر تفاوتهای فردی و جمعیت شناختی (همچون جنس، نژاد، قومیت و شرایط اقتصادی – اجتماعی) با پیشینه و متغیرهای بافتی تعامل دارند و بر تجارب یاد گرفتهشده که در باورهای خود کارآمدی نقش دارد تأثیر میگذارد. در عوض این انتظارات کارآمدی با پیامد مورد انتظاری که افراد در مورد نتایج رفتارشان دارند مرتبط هستند (سوانسون و فواد، ترجمه موسوی، ۱۳۸۳).
تفاوتهای جنسیت در کارایی شخصی نقش مهمی را در انتخاب شغلی ایفا میکند. پژوهشها نشان داده است که مردان هم برای مشاغل به اصطلاح مردانه و هم زنانه، کارایی شخصی زیادی را در خود میبینند. در مقابل زنان برای مشاغل به اصطلاح زنانه خود کارآمدی بالا، اما برای مشاغل به اصطلاح مردانه خود کارآمدی پایینی در خود میبینند (شولتز و شولتز، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
“