همانگونه که یکی از بزرگان اندیشه دینی در پاسخ پرسشگران از علت رفعت و بزرگی اندیشهاش به آنان گفت :«به این علت توانسته است افقهای فراتری را بنگرد که بر شانه بزرگان پیش از خود ایستاده » باید اذعان کرد که این سخن قولی است صحیح و اتفاقی است ساری و جاری برای همه بزرگان اندیشه و فکر ، چرا که اساساً اندیشه و فکر خلق الساعه و بدون بستری مناسب نمیتواند نشو و نما یابد ،هرچند که نباید عنصر خلاقیت،جامعیت اطلاعات ،ژرفنگری و نکته یابی شخص محقق واندیشمند را منکر شویم و یا کماثر دانیم .چرا که در همان زمان که شخصی بر فراز شانههای اندیشمندان گذشته خود میایستد و سخن از فراسوها میگوید ،هزاران نفر دیگر نیز با این اندیشهها آشنایی دارند ولیکن چون فاقد ابتکار و قوه خلاقاند نقشی به جز مقلد بر چهره آنها نمیماند.چون پژوهش ما در مورد دو تن از اندیشمندان به نام تاریخ ایران و اسلام میباشد ما در این فصل به بررسی پیشینه پژوهش حاضر و تحقیقات پیشین مرتبط با موضوع تحقیق خواهیم پرداخت .
صادقزاده قمصری (1375) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود تحت عنوان« مبانی، اصول و شیوههای تهذیب اخلاقی از نظر غزالی و فیض» به توصیف مبانی، اصول و روشهای تهذیب اخلاقی از نظر غزالی و فیض پرداخته است محقق به استخراج آرا، تشخیص میزان توافق نظر دو دانشمند، کشف نوع روابط فوق را تنظیم و در قالب بدیعی پرداخته است. هدف نویسنده این بوده است که نظام اخلاقی مبتنی بر منابع دینی را به عنوان بستری مناسب برای تربیت اخلاقی معرفی کند و با توجه به نتایج به دست آمده از این تحقیق، این دو متفکر در بعضی از مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و ارزش شناختی مشترک و هر دو متفکر معتقد بودند که تربیت اخلاقی را نمیتوان به صورت مشخص، مبارزه با آلودگی، اکتساب ارزش و تعالی ارزشها به حساب آورد.
در پایان نتیجه گرفته که هر دو دانشمند رویکردی دینی به تربیت اخلاقی داشتهاند. همچنین از تحلیل کمی یافتههای این دو دانشمند نتیجه گرفته شده است، که توافق نظر دو متفکر در همه مقولههای مورد مقایسه بسیار زیاد است که نسبت توافق نظر را در مبانی 93 درصد در اصول 82 درصد و در شیوهها 85 درصد برآورد میکند.
عطاران (1380) در رساله دکترای خود تحت عنوان « نقد تطبیقی دیدگاههای غزالی و کانت درباره رابطه اخلاق و دین و اشارات آن در تربیت
اخلاقی» به بررسی چگونگی اثر گذاری ایده ادیان یعنی مفهوم خداوند و صورت آن در بنیاد نظام اخلاقی این دو متفکر پرداخته است. در این پژوهش به مفهوم تربیت اخلاقی از منظر کانت و غزالی پرداخته شده است. و روشهایی راکه با این مفهوم تناسب دارند و آدمی را به مقصد تربیت اخلاقی نائل میکنند بیان گردیده است. در پایان به روشهای اصلی و مورد تاکید این دانشمندان تاثیر گذاری این شیوهها در روشهای تربیت اخلاقی در جهان معاصر ذکر شده است.
گلستانی (1380) در مقاله خود تحت عنوان نقد و تحلیل تربیت اخلاقی از نظر بعضی از متفکران مسلمان)) پرداخته است. نتایج به دست آمده از این تحقیق نشان میدهد که فیلسوفان اسلامی کوشیدهاند بنیادهای متین و اصیل برای تربیت اخلاقی بیابند که با شرایط تاریخی و اجتماعی متزلزل نگردند.
الماسی (1383) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ((برسی تطبیقی آرای اخلاقی ارسطو و غزالی)) سعی نموده است که راههای رسیدن به سعادت را از نظر این دو دانشمند بررسی کند و نتیجه میگیرد که سعادت از نظر ارسطو دنیوی است و برای پیدا کردن سعادت شیوههای زندگی را مورد بررسی قرار میدهد. اما سعادت از نظر غزالی بر خلاف ارسطو اخروی است، زیرا سعادت به عنوان خیر اعلا به عنوان بهترین جز وجودی یعنی نفس است و این جزمتعلق به دنیا نیست.
سر کشیکیان (1389) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «مقایسه نظرات علامه طباطبایی و ابوحامد امام محمد غزالی از بعد اهداف و روشهای تربیت» به مطالعه و آشنایی با اهداف تربیتی مکتب انسانساز اسلام از زبان و قلم دو تن ازاندیشمندان بزرگ جهت بر طرف کردن مشکلات آموزش و پرورش پرداخته است. نتیجه کلی این پژوهش این است برای دستیابی به تعالیم اصیل اسلام، تحقیق در دریایی بیکران معارف اسلامی امری الزامی است.
چاواری (1386) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ((برسی تطبیقی دیدگاههای فارابی، غزالی و سعدی در مورد تعلیم و تربیت و ارکان آن)) تحقیقی را به روش توصیفی – تحلیلی انجام داد. در این تحقیق به اختصار نظرات غزالی استخراج گردید با موارد مشابه از سعدی پرداخته شد. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که هر دو دانشمند نگاهی مشابه به تربیت به طور کلی و ارکان ان به طور جزئی داشتهاند. غزالی و سعدی از منظر دین به تربیت نگاه میکنند.
دیرباز و دهقان سیمکانی (1390) در مقالهای با عنوان ((عقلانیت و انسان اخلاقی دراندیشه کانت و ملاصدرا)) اخلاقی که ناشی شده از عقلانیت باشد را بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که به طور کلی، در تطبیق دو نظریه ملاصدرا و کانت میتوان گفت: نظریه کانت به جهت برخوردار بودن از جوهره معرفتی بشری و طبیعی و عناصری چون استقلال و اراده، قابلیت آن را دارد تا به اخلاقی اومانیستی منجر شود؛ چرا که در نظر او انسان نهایتاً هویتی حقیقی یافته و از هر نوع عامل بیرونی و ماورائی رهاست. در نظر کانت، استقلال و اراده، همچون برترین اصل اخلاق است. اما نظریه ملاصدرا از جوهره معرفتی الهی برخوردار بوده و مبانی معرفتی وی ریشه در ماوراءالطبیعه دارد. از اینرو، هر چند انسان از خلاقیت برخوردار است، اما در حقیقت، عین تعلق و ارتباط تکوینی با مبدأ هستی است و سیرصعودی خاصی که ملاصدرا، بر اساس حرکت جوهری، اصالت وجود و تشکیکی بودن آن و مرتبط ساختن وجود انسان با عقل فعال و نهایتاً خداوند، ارائه داده است، نشان میدهد که در نهایت، هیچگونه استقلالی برای خود قائل نبوده، تمام وجود خود را فانی در وجود حق مییابد. هر دواندیشمند از استعدادهای درونی خود انسان بهره گرفته و سیر اخلاقی خاصی را به او ارائه دادهاند. کانت اراده را، بنیادیترین پایه قرار داد، وملا صدرا عقل نظری را، با این حال، در سیر کمالی و اخلاقی، انسان کانتی به فناء فیالله دست نخواهد یافت و خود را خدا خواهد پنداشت، اما انسان صدرایی، که در سیر اخلاقی قرار گیرد، چنین نیست.
کرمانی (1390) در مقالهای با عنوان ((فلسفه اخلاق متعالیه؛ جایگاه ملاصدرا در میان علمای اخلاق)) نتیجه میگیرد که به اعتقاد ملاصدرا ملاک اخلاق، عقل آزاد (وجدان) میباشد و بشر در این جهان به هر شکل رفتار نماید، حشر و بازخواستی مناسب آن خواهد داشت و در واقع، اخلاق نیک این جهانی، پاداش اخروی زیبا به همراه دارد و خُلق نازیبای این دنیا، عذاب الیم بدنبال خواهد داشت. یعنی هرگونه اخلاق و ملکاتی بر جان انسان چیره شود، به همان صورت در روز رستاخیز محشور خواهد شد. از این رو در نگاه این حکیم فرزانه، معرفت نفس بعنوان ظرف حکمت، همواره راهی است بسوی خداوند و شناخت اوصافش که افضل معلومات هستی است. از همین روست که برخی از براهین اثبات وجود خداوند بر مسئله نفس استوار گشته است. علم به نفس در بحث معاد و اعتقاد به استقلال آن، بسیار اساسی است و از آن جهت که پارهای از مسائل نفس از اصول موضوعه علم اخلاق است ـ با وجود اختلاف در مکاتب فلسفه اخلاق ـ تقریباً همه فلاسفه اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که اخلاق با کمال نفس ارتباط دارد و شالوده مباحث اخلاقی بر اصل کمال پذیری نفس و تاثیرپذیری آن از افعال اخلاقی استوار است و بدون آن، تبیین عقلی و فلسفی کافی برای خیر و شر اخلاقی نخواهیم داشت.
شکر (1390) در مقالهای تحت عنوان ((نتایج حرکت جوهری در اخلاق)) به این نتیجه رسیده که حرکت جوهری بعنوان یک محصول برهانی در حکمت متعالیه میتواند تحولی در اخلاق ایجاد کند. حرکت در جوهر، پی آمدهای متعددی داشته است که برهانی شدن نظریه «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس»، از جمله نتایج این مسئله است که در مباحث اخلاقی تاثیر قابل توجهی خواهد داشت. از جمله: قابل تغییر بودن اخلاق انسان، تایید واقعگرایی در اخلاق و گزارههای آن، تبیین مراحل استکمال نفس، اثبات فناناپذیری نفس و جاودانگی آن و توجیه کیفیت تجسم اعمال در سرای باقی. که این مسائل علاوه بر افزایش بعد تعقلی در اخلاق، موجب تاثیرگذاری مضاعف در اصلاح رفتار فردی و اجتماعی انسانها مطابق موازین شریعت نیز میشوند.
تاملی در تحقیقات انجام شده در آثار غزالی و ملاصدرا حاکی از اهمیت دیدگاه آنها برای محققان است بطوری که تاکنون پژوهشهای متعدد به بررسی نظریات فلسفی آن دو اختصاص یافته است .در رابطه با موضوع این پژوهش یعنی تربیت اخلاقی ، پژوهشها بیشتر معطوف به ماهیت اخلاق ،حدوث آن و ارتباط اخلاق با مسائل هستی ،انسان و خدا بوده است . اما متاسفانه در رابطه با بحث های تربیتی که میتوان از دیدگاه غزالی و بخصوص ملاصدرا استخراج نمود تحقیقات زیادی صورت نگرفته است و تحقیقات انجام گرفته پیشین نیز یا مربوط به قسمت محدودی از تعلیم و تربیت مثلاًفقط بحث اهداف، آن هم در سطحی بسیار محدود بوده و یا در صورت بررسی عناصر بیشتری از تعلیم و تربیت اخلاقی همچون اهداف ، محتوا ،اصول و روشها مباحث مطرح شده بصورت کلی مورد توجه محققان بوده است .مبحث تعلیم و تربیت اخلاقی به عنوان یکی از پیامدهای اساسی قابل استنباط از دیدگاه غزالی بعنوان عالمی پیشرو در اخلاق و ملاصدرا که نظریات جامع و مفصلی در همه حوزه های فلسفی دارد به طور جامع و کامل در این پژوهشها به خصوص از دیدگاه ملاصدرا یافت نشد .هرچند فلسفه غزالی و ملاصدرا غنیتر از آن است که بتوان در چنین مجموعهای تمام عناصر تعلیم و تربیت اخلاقی را در آن گردآوری نمود. اما پژوهش حاضر با هدف جبران بخشی از کاستیهای پژوهشهای پیشین انجام گرفته و محقق تلاش نموده که مبحث اهداف ،اصول و روشها را بطور نسبتا جامع از دیدگاه غزالی و ملاصدرا مورد بررسی قرار دهد تا با مقایسه دیدگاه آن دو نفر و نشان دادن تفاوت ها و شباهت های آنها در تربیت اخلاقی و ترکیب دیدگاه آنها بتواند راهکارهای مناسبی برای دستاندرکاران تعلیم و تربیت در حوزه تربیت اخلاقی ارائه بدهد.