از گذشته تا به حال افراد به دنبال راهی برای افزایش عملکردوبهره وری به هنگام فعالیت ورزشی بوده اند. توسعه تکنیکهای تمرینی، پوشاک و تجهیزات ورزشی، تاکتیکهای نوین، راهبردهای تغذیه ای، دخالتهای پزشکی و استفاده از داروهای غیر مجاز، همه عواملی هستند که نیل به اجرای ورزشی بهتر را ترسیم میکنند. کمکهای ارگوژنیکی یکی از این روشها هستند که در توسعه ویژگیهای عملکردی مؤثر هستند و میتوانند بر عملکرد ورزشی تأثیر بگذارند. گرم کردن به عنوان یکی از کمکهای ارگوژنیکی شناخته شده است که با افزایش دما و متابولیسم انرژی عضله، افزایش خاصیت ارتجایی بافت، برونده قلبی و جریان خون محیطی و بهبود عملکرد دستگاه عصبی و فراخوانی عصبی عضلانی واحدهای حرکتی میتواند بر عملکرد ورزشی اثر گذار باشد (Robergs & Roberts, 2000). حرکات کششی به عنوان بخشی از برنامه گرم کردن قبل از فعالیت اصلی است که اغلب افراد به منظور جلوگیری از آسیب و بهبود اجرا از آن بهره می برند (Bazett-Jones, Winchester, & McBride, 2005; Duncan & Woodfield, 2006). حرکات کششی انواع مختلفی دارند که از آن جمله می توان به کشش ایستا وپویا اشاره کرد. تحقیقات اخیر نشان داده است که انجام کشش ایستا قبل از برخی فعالیتها همچون فعالیتهای توانی باعث کاهش اجرا وفعال سازی عضلات می شود (Church, Wiggins, Moode, & Crist, 2001; Knudson, Bennett, Corn, Leick, & Smith, 2001; McNeal & Sands, 2003; Power, Behm, Cahill, Carroll, & Young, 2004; Wallmann, Mercer, & McWhorter, 2005; WB Young & Behm, 2003; W. Young & Elliott, 2001). در مقابل کشش پویاباعث افزایش آنها می گردد (Duncan & Woodfield, 2006; Faigenbaum, Bellucci, Bernieri, Bakker, & Hoorens, 2005; Herda, Cramer, Ryan, McHugh, & Stout, 2008; Hough, Ross, & Howatson, 2009; Marek, et al., 2005). در این راستا هر چند تحقیقات انجام شده در زمینه تاثیرات کشش ایستا و پویا به طور جداگانه یا به شیوه مقایسه ای فراوان است (Church, et al., 2001; Duncan & Woodfield, 2006; Faigenbaum, et al., 2005; Herda, et al., 2008; Hough, et al., 2009; Knudson, et al., 2001; Marek, et al., 2005; McNeal & Sands, 2003; Power, et al., 2004; Wallmann, et al., 2005; Yamaguchi, Ishii, Yamanaka, & Yasuda, 2006; WB Young & Behm, 2003; W. Young & Elliott, 2001)، اما مطالعات در زمینه ترکیب این دو شیوه بر اجرای توانی متعاقب وفعال سازی عضلات بسیار اندک است (Torres, et al., 2008; Wallmann, Mercer, & Landers, 2008). از طرفی مطالعات نشان داده اند بخش عمده ای از تاثیر حرکات کششی بر اجرای متعاقب از طریق تاثیر در فعال سازی ثانویه اعمال می شود. به طوری که کشش ایستا باعث کاهش و کشش پویا باعث افزایش آن می شود (Duncan & Woodfield, 2006; Hough, et al., 2009; Torres, et al., 2008). در این بین احتمالافاصله زمانی بین کشش واجرای متعاقب نقش موثری در فعال سازی ثانویه ایفا می کند (Clevidence, 2008)، به طوریکه تحقیقات با فواصل زمانی مختلف نتایج متفاوتی را به همراه داشته اند (Hough, et al., 2009; Torres, et al., 2008). با این حال تحقیقات انجام شده در زمینه مقایسه اثر فواصل زمانی مختلف مابین انواع کشش وفعالیت اصلی، براجرای توانی متعاقب بسیار اندک است (Curry, Chengkalath, Crouch, Romance, & Manns, 2009) و هنوز تحقیقات بیشتری در جهت رفع کاستی های موجود در زمینه های یاد شده مورد نیاز است.
بیان مسئله
گرم کردن یکی از اجزای کلیدی تمرین و مسابقه است زیرا یک برنامه گرم کردن مناسب فرد را از نظر جسمی و روحی برای حرکات شدید تمرین و یا مسابقه آماده می سازد (Swanson, 2006). هرچند فعالیت های گوناگونی در گرم کردن استفاده می شوند، ولی حرکات کششی معمولا به عنوان بخشی از برنامه گرم کردن جهت افزایش دامنه حرکتی بدون درد برای افزایش اجرا وجلوگیری از آسیب مطرح است (Bazett-Jones, et al., 2005; Duncan & Woodfield, 2006). حرکات کششی انواع مختلفی دارند که از آن جمله می توان به کشش ایستا و پویا اشاره کرد. هرچند کشش ایستا روشی آسان وایمن بوده و به وفور در فعالیتهای گرم کردن مورد استفاده است با این حال تحقیقات اخیر نشان داده است که کشش ایستا باعث کاهش اجرا در برخی از فعالیتها همچون فعالیتهای توانی می شود که با ثبت EMG عضلات نیز مورد تایید قرار گرفته است (Church, et al., 2001; Knudson, et al., 2001; McNeal & Sands, 2003; Power, et al., 2004; Wallmann, et al., 2005; Yamaguchi, et al., 2006; WB Young & Behm, 2003; W. Young & Elliott, 2001). از طرف دیگر تحقیقات اخیر نشان داده است که کشش پویا ضمن برخورداری از خواص تمرینات کششی ایستا در پیشگیری از آسیب، می تواند با افزایش فعالیت عصبی عضلانی باعث تسهیل تولید نیروی انفجاری و بهبود نتایج توان وفعالیت عصبی عضلانی در اجرای متعاقب شود (Duncan & Woodfield, 2006; Faigenbaum, et al., 2005; Herda, et al., 2008; Hough, et al., 2009; Manoel, Harris-Love, Danoff, & Miller, 2008). در این راستا هرچند تحقیقات انجام شده در زمینه تاثیرات کشش ایستا و پویا به طور جداگانه یا به شیوه مقایسه ای فراوان است (Church, et al., 2001; Duncan & Woodfield, 2006; Faigenbaum, et al., 2005; Herda, et al., 2008; Hough, et al., 2009; Knudson, et al., 2001; Manoel, et al., 2008; McNeal & Sands, 2003; Power, et al., 2004; Wallmann, et al., 2005; Yamaguchi, et al., 2006; WB Young & Behm, 2003; W. Young & Elliott, 2001)، اما مطالعات در زمینه ترکیب این دو شیوه بر اجرای توانی متعاقب وEMG عضلات بسیار اندک است(Torres, et al., 2008; Wallmann, et al., 2008). برای مثال در تحقیقی که توسط توریس وهمکاران درسال 2008صورت گرفت تاثیر کشش ایستا ،پویا وترکیبی (ایستا وسپس پویا) تنها بر توان عضلات بالاتنه بررسی شد (Torres, et al., 2008)، و تنها دریک تحقیق، کار ترکیبی بر روی توان عضلات پایین تنه انجام شده است که در آن والمن وهمکاران در سال 2008 به مقایسه کشش پویا و فعالیت ترکیبی (کشش ایستا وسپس فعالیت پویا) در عضله دوقلو بر اجرای پرش عمودی پرداختند، اما تفاوت معناداری بین گروهها نیافتند (Wallmann, et al., 2008). البته در این تحقیق به جای کشش پویا از فعالیت پویا استفاده شده بود و تنها عضله دوقلو تحت کشش قرار گرفته بود در حالیکه در یک برنامه گرم کردن باید گروهی از عضلات و نه تنها یک عضله تحت کشش قرار گیرند. همچنین در تحقیق ذکر شده تنها به مقایسه اثر فعالیت ترکیبی با کشش پویا پرداخته شده بود و جای گروه کشش ایستا در این تحقیق خالی به نظر می رسد. لذا عرصه اجرای تحقیقات ترکیبی مشابه با در نظر گرفتن تغییرذکر شده همچنان باز است.
از طرفی مطالعات نشان داده اند بخش عمده ای از تاثیر حرکات کششی بر اجرای متعاقب، از طریق تاثیر در فعال سازی ثانویه اعمال می شود. به طوریکه کشش ایستا باعث کاهش وکشش پویا باعث افزایش آن می شود (Duncan & Woodfield, 2006; Hough, et al., 2009; Torres, et al., 2008). فعال سازی ثانویه به تاثیر فعالیت قبلی بر تولید نیرو در فعالیت متعاقب اطلاق می شود (Clevidence, 2008). در
این بین احتمالا فاصله زمانی بین کشش و اجرا، نقش موثری در فعال سازی ثانویه ایفا می کند (Hough, et al., 2009)، به طوریکه تحقیقات با فواصل زمانی مختلف نتایج متفاوتی را به همراه داشته اند. به بعنوان مثال در تحقیقی که فاصله زمانی بین انواع کشش و اجرا 2 دقیقه بود اختلاف معنا داری بین گروههای مورد مطالعه به دست آمد (Hough, et al., 2009). اما در تحقیقی دیگر که این فاصله به میزان 5 دقیقه به درازا کشید اختلاف معناداری بین گروههای مورد مطالعه مشاهده نشد (Torres, et al., 2008). در این راستا مطالعاتی که به مقایسه فواصل زمانی مختلف مابین انواع کشش واجرای توانی متعاقب بپردازد اندک است. مثلا در تحقیقی که کوری وهمکاران درسال2009 بر روی تعدادی از زنان تمرین نکرده انجام دادند، تاثیرات کشش ایستا، پویا و فعالیت هوازی در 5 و30 دقیقه قبل از فعالیت توانی با هم مقایسه شدند. که در 5 دقیقه وقفه تنها گروه کشش پویا افزایش و دو گروه دیگر کاهش داشتند اما بعد از 30 دقیقه وقفه هر سه گروه کاهش در اجرا را نشان دادند (Curry, et al., 2009). البته در تحقیق فوق احتمالا30 دقیقه، وقفه ای بسیار طولانی محسوب می شود که نه تنها موجب از بین رفتن اثرات برنامه کششی می شود بلکه با توجه به فاصله کوتاهی که بین گرم کردن و اجرا در میادین ورزشی وجود دارد این فاصله زمانی 30 دقیقه ای نمی تواند روایی لازم را داشته باشد و بهتر آن است که از فواصل زمانی کوتاهتر بین کشش و اجرای اصلی جهت اجرای تحقیقات مقایسه ای بهره برد. بنابراین در این تحقیق محقق قصد دارد علاوه بر اینکه تاثیر انواع کشش ایستا، پویا و ترکیبی را بر اجرای توانی و EMG (شاخصRMS) عضله پهن داخلی ران(عضلات چهارسر ازعضلات اصلی دراجرای پرش عمودی هستندودرمیان آنها، عضله پهن داخلی به علت اینکه عضله ای تک مفصله است ودرتحقیقی مشابه پایایی بالایی درنتایج EMG این عضله نسبت به سایر عضلات چهارسر مشاهده شده بود(Hough, et al., 2009)، در این تحقیق نیزبه عنوان عضله مورد نظر انتخاب شد.) بسنجد، بر آن است که به طور همزمان به مقایسه تاثیر فواصل زمانی 2 و5 دقیقه ما بین کشش و اجرای اصلی نیز بپردازد.
ضرورت و اهمیت تحقیق
در بسیاری از ورزشها توان عضلانی وعملکرد انفجاری نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند (Jones & Lees, 2003). در اینگونه حرکات کیفیت و کارایی اجرا بسیار مهم است (Bompa & Haff, 2009). همچنین از آنجاییکه افراد همواره در جستجوی راهی برای افزایش عملکرد خود هستند (De Luca, 2001)، پرداختن به بررسی و مقایسه راههای موجود در بهبود عملکرد ورزشی از اهمیت خاصی برخوردار است. گرم کردن که به عنوان یکی از کمکهای ارگوژنیکی شناخته شدهاست، با افزایش دما و متابولیسم انرژی عضله، افزایش خاصیت ارتجایی بافت، برونده قلبی و جریان خون محیطی، و بهبود عملکرد دستگاه عصبی و فراخوانی عصبی عضلانی واحدهای حرکتی میتواند بر بهبود عملکرد ورزشی اثر گذار باشد (Robergs & Roberts, 2000). یک برنامه گرم کردن مناسب، فرد را از نظر جسمی و روحی برای حرکات شدید تمرین ویا مسابقه آماده می سازد (Swanson, 2006). حرکات کششی که بخشی از برنامه گرم کردن محسوب می شود یکی از راههایی است که از گذشته تا کنون به امید بهبود اجرای ورزشی مورد استفاده بوده است (Bazett-Jones, et al., 2005; Duncan & Woodfield, 2006). و در این راستا تحقیقات فراوانی در زمینه تاثیر ومقایسه انواع کشش ایستا و پویا بر اجرای توانی صورت گرفته است (Church, et al., 2001; Duncan & Woodfield, 2006; Faigenbaum, et al., 2005; Herda, et al., 2008; Hough, et al., 2009; Knudson, et al., 2001; Manoel, et al., 2008; McNeal & Sands, 2003; Power, et al., 2004; Wallmann, et al., 2005; Yamaguchi, et al., 2006; WB Young & Behm, 2003; W. Young & Elliott, 2001). در مجموع یافته های این تحقیقات نشان می دهد که کشش ایستا باعث کاهش و کشش پویا باعث افزایش اجراهای توانی و فعالیت الکتریکی عصبی عضلانی می شود. اما در این بین تحقیق در زمینه بررسی اثر ترکیب این دو شیوه بر اجرای توانی متعاقب اندک است (Torres, et al., 2008; Wallmann, et al., 2008). در حالیکه به نظر می رسد با توجه به اثرات متناقض کشش ایستا و پویا بر فعالیتهای توانی بررسی اثرات متقابل این دو نوع کشش به طور همزمان در قالب ترکیبی بر فعالیت توانی می تواند موضوعی نسبتا جدید جهت مطالعه باشد. همچنین تحقیقات ترکیبی صورت گرفته یا بر روی عضلات بالاتنه بوده است (Torres, et al., 2008)، و یا اگر بر روی عضلات پایین تنه بوده با نقص هایی همچون کم بودن گروههای عضلانی تحت کشش و یا کامل نبودن گروههای تحت مقایسه (کمبود گروه کشش ایستا) و یا استفاده از فعالیت پویا به جای کشش پویا همراه بوده است. لذا به نظر می رسد اجرای مجدد تحقیقات ترکیبی همراه با رفع نقایص یاد شده بر روی توان عضلات پایین تنه ضروری باشد. همچنین با توجه به این مطلب که تحقیقات با فواصل زمانی مختلف مابین کشش و اجرای اصلی نتایج متفاوتی را نشان داده اند به طوریکه وقفه 2 دقیقه ای مابین کشش و اجرا در یک تحقیق به اختلاف معنادار (Hough, et al., 2009) و وقفه 5 دقیقه ای در تحقیق دیگر به اختلاف غیر معنادار ختم شده است (Torres, et al., 2008)، به نظر می رسد که احتمالا این فاصله ها می تواند نقش موثری را در نتایج تحقیق داشته باشد. ولی از آنجاییکه تحقیقات فوق فواصل زمانی بین کشش و اجرا را به صورت مجزا بررسی کرده اند و تحقیق در زمینه مقایسه فواصل زمانی متفاوت مابین کشش و اجرای اصلی اندک است و در تنها تحقیق موجود در این زمینه هم فواصل زمانی 5 و30 دقیقه مورد مطالعه قرار گرفته اند (Curry, et al., 2009) و با در نظر گرفتن این مسئله که وقفه 30 دقیقه ای بین کشش و اجرا کمی طولانی بوده و نمی تواند روایی لازم را در میادین ورزشی داشته باشد لذا به نظر می رسد اجرای تحقیق مقایسه ای با فواصل زمانی کوتاهتر مثل 2و 5 دقیقه مابین کشش و فعالیت توانی مفیدتر باشد. بنابراین محقق امیدوار است که با انجام تحقیق مجدد در زمینه کشش ترکیبی (کشش ایستا وپویا) و مقایسه فواصل زمانی مختلف بین کشش و فعالیت توانی همراه با رفع نقایص ذکر شده گامی موثر در ارتقای دانش مربیان در خصوص برنامه گرم کردن قبل از فعالیتهای توانی، انفجاری بردارد.
اهداف تحقیق
هدف کلی: تعیین اثر حاد کشش ایستا، پویا و ترکیبی، دو و پنج دقیقه قبل از فعالیت، بر اجرا و فعالیت الکترومایوگرافی پرش عمودی در دختران تمرین نکرده .
اهداف اختصاصی:
1: تعیین اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی دو دقیقه قبل از اجرا بر زمان پرواز پرش عمودی در دختران تمرین نکرده.
2: تعیین اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی دو دقیقه قبل از اجرا بر نسبت/MVC RMS عضله پهن داخلی در حالت پرش در دختران تمرین نکرده.
3: تعیین اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی پنج دقیقه قبل از اجرا بر زمان پروازپرش عمودی در دختران تمرین نکرده.
4: تعیین اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی پنج دقیقه قبل از اجرا بر نسبتMVC/ RMS عضله پهن داخلی درحالت پرش در دختران تمرین نکرده.
5: مقایسه اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی، دو و پنج دقیقه قبل از اجرا بر زمان پروازپرش عمودی در دختران تمرین نکرده.
6: مقایسه اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی، دو و پنج دقیقه قبل از اجرا بر نسبتMVC/ RMS عضله پهن داخلی درحالت پرش در دختران تمرین نکرده.
فرض یا فرضیه های تحقیق
فرض کلی :
انجام کشش ایستا، پویا و ترکیبی، دو و پنج دقیقه قبل از فعالیت، بر اجرا و فعالیت الکترومایوگرافی پرش عمودی، در دختران تمرین نکرده تاثیر دارد.
فرضیات اختصاصی:
1:انجام کشش ایستا، پویا و ترکیبی دو دقیقه قبل از اجرای اصلی، بر زمان پرواز پرش عمودی دختران تمرین نکرده تاثیردارد.
2: انجام کشش ایستا، پویا و ترکیبی دو دقیقه قبل از اجرای اصلی، بر نسبت/MVC RMS عضله پهن داخلی در حالت پرش در دختران تمرین نکرده تاثیر دارد.
3: انجام کشش ایستا، پویا و ترکیبی پنج دقیقه قبل از اجرای اصلی، بر زمان پرواز پرش عمودی دختران تمرین نکرده تاثیر دارد.
4:انجام کشش ایستا، پویا و ترکیبی پنج دقیقه قبل از اجرای اصلی، بر نسبت/MVC RMS عضله پهن داخلی در حالت پرش دردختران تمرین نکرده تاثیر دارد.
5: بین اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی، دو و پنج دقیقه قبل از اجرا بر زمان پروازپرش عمودی در دختران تمرین نکرده، تفاوت وجود دارد.
6: بین اثر کشش ایستا، پویا و ترکیبی، دو و پنج دقیقه قبل از اجرا بر نسبتMVC/ RMS عضله پهن داخلی درحالت پرش در دختران تمرین نکرده، تفاوت وجود دارد.
محدوده تحقیق:
1: همه آزمودنی ها غیر فعال بودند و سابقه شرکت در رشته ورزشی خاصی را نداشتند.
2: هیچ کدام از آزمودنی ها سابقه آسیب یا صدمه در پایین تنه خود نداشتند.
3: همه آزمودنی، دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه تربیت معلم با میانگین سال بودند .
4: برای جلوگیری از اثر گذاری جلسات بر نتیجه یکدیگر، جلسات آزمون با فاصله 48 ساعته برگزار شدند.
5: از همه آزمودنی ها خواسته شد که 24 ساعت قبل از هر جلسه آزمون، اقدام به فعالیت ورزشی دیگری نکنند و خواب و استراحت کافی داشته باشند.
6: همه جلسات آزمون در ساعات پیش از ظهر انجام گرفت.
7:.شرایط پرش برای همه آزمودنی ها یکسان بود (همگی از حالت نیمه چمباتمه و با زاویه حدودا 90 درجه در زانو و در حالی که دستها در طرفین کمر قرار داشتند اقدام به پرش کردند)، و از همه آنها خواسته شد که با نهایت توان خود اقدام به پریدن نمایند.
:body mass index
: electromyography(EMG)
:post activation potential
: root mean square (RMS)