:
سازمانها جهت بقا در دنیای پر از رقابت امروزی، ملزم به تجهیز نمودن خود به روشهای مؤثر علمی میباشند که یکی از این روشها، مبحث استراتژیهای سازمانی است. با تعیین استراتژیهای سازمان، مسیر و جهتگیری کلی سازمان مشخص خواهد شد و سازمانِ متشکل از واحدهای مختلف، در جهت این استراتژی حرکت خواهد کرد. با توجه به اینکه استراتژیها از اهداف کل سازمان و اهداف واحدهای مختلف یک سازمان شکل میگیرند و گاهی اهداف یک بخش با اهداف دیگر واحدها و بخشهای سازمان نهتنها همخوانی ندارد، بلکه در تضاد و تقابل با یکدیگرند، سازمانها جهت توانائی اجرای این استراتژیها ملزم به ارائه الگویی جهت همسوسازی آنها میگردند. استراتژیهای همسو شده، نهتنها موجب کاهش هزینههای سازمان میگردند بلکه باهم افزایی ایجادشده توسط واحدهای مختلف، انعطافپذیری لازم در
پاسخگویی به نیاز بازار و تهدیدات و فرصتهای محیطی را فراهم آورده و سازمان را از حالت واکنشی و منفعلانه در برابر محیط خارج نموده و به سازمانی آیندهنگر و چابک تبدیل مینماید و درنهایت سازمان را بهسوی بقا، پیشرفت و سودآوری سوق میدهند.
ازآنجاییکه این پژوهش، چند حوزه تخصصی مدیریت را موردبررسی قرار داده است، ابتدا مختصری در مورد استراتژی، چگونگی ورود آن در حوزههای مدیریتی و تعاریفی که پژوهشگران مختلف از آن ارائه نمودهاند را مطالعه نموده و سپس در دو مسیر استراتژیهای تولید، پژوهشهای صورت گرفته در این زمینه و همسوییهای بیانشده درزمینه استراتژیهای تولید با دیگر استراتژیهای سازمانی و در مسیر مشابه استراتژیهای بازاریابی، پژوهشهای محققان مختلف در این زمینه و همسوییهای استراتژیهای بازاریابی با دیگر استراتژیهای سازمانی موردبررسی قرار خواهد گرفت و درنهایت مطالعه این دو مسیر منجر به بررسی همسویی استراتژیهای تولید و بازاریابی خواهد شد.
مبانی نظری و پیشینه پژوهش :
به دلیل ساختار تعریفشده برای این فصل و پیوستگی موضوع ادبیات نظری و پیشینه پژوهش برای همه مؤلفهها همزمان تعریف خواهند شد.
2-3. استراتژی و ماهیت آن:
تدوین برنامههای سازمان در جهت هدایت عملیاتی که در یک سازمان باید انجام شود استراتژی سازمان را مشخص مینماید. این عملیات میتواند شامل کالاها و خدماتی باشد که به مشتریان عرضه میگردد، مشخص نمودن اهدافی که سازمان باید به آنها دست یابد و یا تعیین خطمشیهای تخصیص منابع و حتی تدارک منابع برای سازمان باشد. استراتژی به دلیل محدودیت منابع و رقابت مطرح میگردد و ازآنجاییکه سازمانها با محدودیت منابع و تعدد رقبا مواجهاند، توجه به این مبحث برای آنها از موارد حیاتی و مهم بهحساب میآید. این در حالی است که صرف منابع محدود سازمان برای امور کماهمیت و غیرضروری، به معنای خالی کردن میدان برای رقبایی است که منابع خود را بر موضوعات اصلی سازمان متمرکز کردهاند. (مقبل و همکاران، 1392).
استراتژی دارای سه بعد است که عبارتاند از: فرآیند، محتوا و عبارت. عنصر فرآیند با مباحث چگونه، چرا و چه وقتِ استراتژی، محتوای استراتژی با موجودیتِ استراتژی، (استراتژی چیست) و عبارت استراتژی با جایگاه استراتژی (محیطی که استراتژی در آن قرار میگیرد. محیط داخلی و خارجی سازمان) در ارتباط هستند تا بتوانند استراتژی را شکل دهند. بنابراین نمیتوان این ابعاد را بهطور مستقل موردبررسی قرارداد. فرآیند استراتژی، فرآیندی است خطی که شامل تجزیهوتحلیل، فرموله کردن و تکمیل است. در مرحله تجزیهوتحلیل، فرصتها و تهدیدهای محیطی بهدقت موردبررسی قرارگرفته، در مرحله فرموله کردن، گزینههای استراتژیک مشخص گردیده و در عمل مورداستفاده واقع خواهند شد. با توجه به اینکه شرایط سازمانها بسیار متفاوت از یکدیگرند، محتوای استراتژی بین سازمانها نیز بسیار متفاوت خواهد بود. (بهاورنیا، 1384)
2-3-1. تاریخچه استراتژی:
مفهوم استراتژی از 340 سال قبل از میلاد مسیح وجود داشته است. در آن زمان ژنرال چینی (سان تزو) در کتاب جاودانه خود تحت عنوان (هنر جنگ) اصول پیروزی درنبرد را توضیح داده و بسیاری از مفاهیم رویکرد استراتژی را بیان میکند. استراتژی در مفهوم امروزی، حاصل سیر تحول برنامهریزی است و ریشه در جنگ جهانی دوم دارد. تا قبل از جنگ جهانی دوم، فقط برنامهریزی سالیانه و یا بودجهریزی سالیانه وجود داشت که بهنوعی فقط به مسائل مالی سازمان میپرداخت؛ اما پس از جنگ جهانی دوم با پیشرفت تکنولوژی و توسعه ارتباطات و حملونقل هوائی، در سازمانها تحرک بیشتری ایجاد شد و ضرورت برنامهریزی در افقی بلندتر احساس گردید. بنابراین برنامهریزی در افقی 3 تا 5 ساله در آن زمان شکل گرفت. در اوایل دهه 1960، وزارت دفاع آمریکا با تدوین تجربیاتی که حاصل تصمیمگیریهای استراتژیک جنگ جهانی دوم بود، مبانی برنامهریزی استراتژیک را پایهگذاری کرد. در سال 1962 یکی از اساتید دانشگاه هاروارد، آلفردچندلر، این مفاهیم را به دنیای کسبوکار وارد کرد. بنابراین واژه استراتژی برای اولین بار توسط چندلر در کتاب “استراتژی و ساختار” به کار رفت. به دنبال چندلر، در سال 1965، کنت اندروز، در مقاله خود استراتژی کسبوکار را بر مبنای نظریات چندلر مطرح نمود. پسازآن ایگور انسوف مدیرعامل شرکت هواپیمایی لاکهید، رویکرد استراتژیک را در محیط واقعی کسبوکار پیاده کرد. با موفقیت انسوف در بهکارگیری رویکرد استراتژیک، مفاهیم و متدولوژیهای ارائهشده توسط دیگران موردتوجه قرار گرفت. گروه مشاوران بوستون، متدولوژی پورتفولیوی محصول (ماتریس BCG) را در اوایل دهه 1970 به ادبیات استراتژی اضافه کردند. در دهه 1980 نظرات مایکل پورتر درزمینه مزیتهای رقابتی و حوزه رقابت به مفاهیم استراتژی افزوده شد و در دهه 1990 رویکردهای استراتژیک همراه با خلاقیت با نظریات صاحبنظرانی مانند هنری مینتزبرگ و گری هامل آغاز شد که عصر جدیدی درزمینه استراتژی بود. (اعرابی و پارسائیان، 1380)
Lockheed AircraftCorporation
Boston Consulting Group