فصل دوم این پژوهش اختصاص به مبانی نظری دارد. هدف از تدوین این فصل ایجاد بستر نظری لازم در زمینه ویژگیهای شغل و خلق دانش است. بدین منظور پس از مروری اجمالی بر روی کلیات مدیریت دانش از قبیل تعاریف دانش و مدیریت دانش، انواع دانش و فرایندهای مدیریت دانش بیان میشوند. سپس خلق دانش، اهمیت و ضرورت آن در عصر دانش محور کنونی و نهایتاً̋ مدل خلق دانش تشریح میشود و ارائه توانمندسازهای خلق دانش در سطح فردی و سازمانی ارائه میگردد. بخش بعدی فصل دوم اختصاص به بیان نقش طراحی شغل در خلق دانش دارد. بدین منظور پس از اجمالی بر روی رویکردهای مختلف طراحی شغل، مدل ویژگیهای شغل و ویژگیهای کار دانشی تشریح میگردد. نهایتاً̋ سعی میشود به کمک ادبیات مرور شده و مبانی نظری و مدلهای ارائه شده، فرضیات پژوهش استخراج گشته و توسعه داده شود و مدل مفهومی پژوهش مدون گردد.
2-2- دانش و مدیریت دانش
دانش مفهومی پیچیده با معانی گوناگون است که صاحب نظران در طول سالیان تعاریف و توضیحات گوناگونی ازآن ارائه کردهاند(1998، Radding;1994، Nonaka).
آرتورآندرسنو APQC در سال 1996، دانش را اطلاعاتی ارزشمند و مجموعه ای از تجارب سازمانی تعریف کردند. به رغم آنان، مدیریت دانش نوعی فرایند یادگیری است که در آن افراد از اطلاعات برای مدیریت این فرایند بهره میبرند.
بک(2001) دانش را باورهای آ فراد در زمینه حل مسائل سازمانی به کمک ترکیب این معانی و باورها میداند. وی مدیریت دانش را یک
برنامه مدیریتی میداند که مجموعه ای از فعالیتهایی را که منجر به کسب، خلق و تسهیم دانش و در نتیجه بهبود عملکرد سازمان میشود را در بر میگیرد. دلفی (1998) دانش را اطلاعات در ذهن افراد میداند که در تصمیم گیری به کار میرود. از این دیدگاه مدیریت دانش فعالیتها و فناوریهایی است که خلق و تبادل مؤثر دانش در سطح سازمان را تسهیل میکند و سبب بهبود کیفیت تصمیم گیریها میشود.
دمارست(1997) دانش را اطلاعات کاربردی نهفته در فرایندها و فعالیتها و تجهیزات و مهارتها به همراه مکاشفات کارکنان میداند.
ارنست و یانگ(1998) دانش را افکار، توانمندیها و اطلاعاتی میدانند که منجر به ایجاد ارزش افزوده میشود. آنها مدیریت دانش را توسعه فرایندهایی میداند که نیازمندیهای دانشی سازمان را به راهبردهایی مرتبط میسازد و سبب دسترسی پرسنل به دانشهای شخصی و سازمانی میگردد. KPMG (1998) دانش را تجارب، واقعیات، قوانین و مفاهیمی در رابطه با حوزههای کلیدی کسب و کار میداند.
لئونارد-بارتون (1995) دانش را اطلاعاتی مرتبط، کاربردی بر پایه تجارب میداند. وی مدیریت دانش را فعالیتهایی میداند که سبب خلق یک توانمندی برای سازمان میشوند.
نوناکا و تاگوچی(1998) دانش را نوعی فرایند انسانی پویا برای شناسایی باورهای شخصی در جهت کسب واقعیات میدانند. آنها مدیریت دانش را تبادلات دانشی برای خلق دانش جدید میدانند.
پن و اسکاربروگ (1998) مدیریت دانش را مجموعه ای چند سطحی از فناوریها، هنجارها و فعالیتها میدانند.
راگل(1997) دانش را مخلوط سیالی از اطلاعات کاربردی، ارزشها، تجارب و قوانین میداند. وی مدیریت دانش را توانایی سازمان در افزایش بهره وری تولید، انتقال فعالیتهای مفید و افزایش ارزش افزوده برای گروهها و افراد سازمان میداند.
شوپل و همکاران(1998) مدیریت دانش را پرسشهایی در مورد تولید دانش، توزیع دانش و بکارگیری دانش بر اساس نیازمندیها و اهداف سازمان میدانند.
استوین و زواس(1995) دانش را مجموعه ای از تجارب محرز شده میدانند.
اسپک و اسپیجروت(1997) دانش را مجموعه ای از بینشها، تجارب، رویهها میدانند که صحت آنها محرز شده است و بنابراین افکار، رفتار و ارتباطات افراد را راهنمایی و هدایت میکنند. آنها مدیریت دانش را کنترل و مدیریت آشکار دانش درون سازمان با هدف نیل به اهداف سازمانی میدانند.
ویگ(1995) دانش را واقعیات، مفاهیم، رویهها و قضاوتهایی میداند که در طول زمان و در موقعیتهای گوناگون بکار گرفته میشوند. وی مدیریت دانش را مجموعه ای از رویکردها و فرایندهایی میداند که به منظور یافتن و مدیریت کاربردهای دانشی در عملیات سازمان، شناسایی محصولات و راهبردهای جدید و رسیدن به اهداف سازمانی، توسعه یافتهاند.