امروزه نظریههای روانشناسی به سمت دیدگاهی نوین، مبتنی بر پرورش نقاط ضعف تغییر مسیر دادهاند. دیگر نظریه روانشناسی برجستهای وجود ندارد که انسان را بهعنوان کالبدهای منفعل پاسخ به محرکها تعریف نماید. اکنون انسانها، بیشتر بهعنوان افرادی تصمیمگیرنده، با امکان انتخاب گزینههای متعدد و امکان چیره دست شدن و کارآمد شدن، تعریف میگردند. موضوعات روانشناسی مطرح شده در آغاز قرن بیست و یکم عمدتاً بر تجربه مثبت انسانی و آنچه که لحظهای را بهتر از لحظه دیگر میکند، تمرکز کردهاند. کیفیت عاطفی تجربه جاری، اساس و بلوک روانشناسی مثبت[1] است (خانمن[2]، 1999؛ به نقل از مظفری و هادیاننسب، 1383).
در سالهای اخیر، تلاشهای بسیار زیادی برای روشن شدن مفاهیم شادکامی و بهزیستی ذهنی و روانشناختی صورت گرفته است. تحقیقات مربوط به این حیطه در روانشناسی معاصر، نقش بسیار برجستهای دارند. این امر نشانگر تلاش روانشناسان برای بررسی دقیقتر این موضوع است (داینر، 2006).
شادکامی، احساسی است که همه خواهان آن هستند. اما تعداد کمی به آن دست مییابند. نشانه مشخصه چنین احساسی، قدردانی، احساس رضایت و علاقه به خود و دیگران است. عادیترین حالت ذهنی آن، حالت خشنودی و شادی است (کارلسون[3]، 1961؛ ترجمه شریفیدرآمدی، 1380).
اگرچه در دهه 1980 توجه فزایندهای به شادکامی و بهزیستی ذهنی[4] شدهاست، اما تنها در سالهای اخیر است که این مفهوم به صورت نظامدار، علمی و دقیق مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است. همچنین تلاشهای بسیاری برای روشن شدن مفاهیم شادکامی، رضامندی زندگی، بهزیستی ذهنی و روانشناختی صورت گرفته است، لذا تحقیقات مربوط به این حیطه در روانشناسی معاصر نقش بسیار برجستهای دارند و این امر نشانگر تلاش روانشناسان برای بررسی دقیقتر این موضوع است(داینر[5] و همکاران، 2003).
یکی دیگر از سازههایی که اخیراً به آن توجه ویژه شده است کمالگرایی[6] است.
گرایش به کمال و کمالگرایی در همه انسانها وجود دارد و در حکم خصیصهای مثبت تلقی میگردد. زیرا انرژی پدید میآورد که منجر به پیشرفت و موفقیت شخص میشود. اصرار و مداوتی که هنرمندان بزرگ در خلق آثارشان به خرج میدهند و سختیهایی که در این راه متحمل میشوند از کمالگرایی آنها نشأت میگیرد، اما روند دستیابی به کمال در همه انسانها به صورت مثبت پیش نمیرود. در واقع میتوان گفت کمالگرایی، تا زمانی به نفع شخص است که در ارتباط با خود و به منظور به فعالیت درآوردن همه ظرفیتها و استعدادهای خویش صورت گیرد. هنگامیکه گرایش به کمال با رقابت و پیشی گرفتن از دیگران و صرفاً به منظور کسب تایید و رضایت خاطر آنان به کار گرفته شود، جنبههای منفی پیدا میکند (مهرابیزاده هنرمند و وردی، 1382).
بنابراین، کمالگرایی زمانی یک مشکل است که مانع از پیشرفت شود و زمانی مطلوب و پذیرفتنی است که انگیزه آن تلاش سالم برای رسیدن به برتری باشد (هاوس و پراپاوسیس[7]، 2004).
از جمله مواردی که در بهداشت جسمانی و روانی افراد مطرح میگردد سبکهای مقابلهای[8] است.
انسان پیوسته در حالت استرس[9] به سر میبرد، چراکه استرس پاسخی اختصاصی است که بدن در برابر هرگونه درخواستی از خود نشان میدهد. استرسآمیز تلقی کردن یک حادثه، بستگی به ویژگیهای شخصیتی، هوشی و انگیزشی فرد و همچنین ماهیت حادثه، چارهها، دفاعها و سبکهای مقابلهای او دارد (سارافینو،2002؛ ترجمه میرزایی و همکاران، 1384).
سبکهای مقابلهای که فرد برای مقابله انتخاب میکند، جزیی از نیمرخ آسیبپذیری محسوب میشوند. آغاز خط مشی و راهبرهای نامناسب میتواند در عمل موجب تشدید مشکلات شود، در حالیکه به کارگیری راهبرد صحیح مقابله نتایج مثبتی را به همراه دارد (فرزینراد، اصغرنژاد، یزداندوست و حبیبی، 1389).
آسیبپذیری به میزان احتمالی پاسخ غیر انطباقی موقعیتهای معین اطلاق میگردد. هر کسی ممکن است در بعضی از موقعیتها، مقابله کنندهای کارآمد باشد و در موقیتهای دیگر نباشد. فشار روانی، مقابله و آسیبپذیری با یکدیگر تعامل دارند. هرچه منابع افراد برای مقابله بهتر باشد، کمتر احتمال دارد در موقعیتهای آسیبپذیر گرفتار شوند (ساراسون[10]و ساراسون، 1987؛ ترجمه نجاریان و همکاران،1385).
با توجه به مطالب اشاره شده، این پژوهش رابطه کمالگرایی و سبکهای مقابلهای را با میزان شادکامی دانشجویان مورد بررسی قرار میدهد.
1-1 بیان مسأله
روانشناسی فقط مطالعه آسیبشناسی، ضعف و صدمه نیست، بلکه مطالعه نقاط قوت و فضیلت را هم در بر میگیرد. درمان روانشناسی، صرفاً ترمیم آنچه شکسته است نیست، بلکه پرورش بهترینها را نیز شامل میشود. جنبش روانشناسی مثبتگرا که در هزاره جدید شروع شده، برای کمک به مردم جهت بهینه کردن زندگی از طریق تجربه بیشتر شادکامی اختصاص یافته است (مظفریان و هادیاننسب، 1383).
شادکامی، ذهن متفکرین را برای هزاران سال به خود مشغول داشته است. هرچند که فقط در چند سال اخیر است که به شیوه نظامدار مورد مطالعه و اندازهگیری قرار گرفته است. اغلب مردم آنجه را که در رابطه با زندگیشان اتفاق میافتد به صورت خوب یا بد ارزیابی میکنند و طبیعتاً قادر به قضاوت در مورد زندگی خود هستند. آنها تقریباً همیشه هیجانات و خلقیاتی را تجربه میکنند که یا مؤلفه
خوشایند دارد و منجر به یک واکنش مثبت میشود و یا مؤلفهای ناخوشایند دارد و واکنش منفی را میطلبد (داینر، 1984).
شادکامی دربر گیرنده انواع ارزشیابیهایی است که فرد از خود و زندگیاش به عمل میآورد. این ارزشیابیها، مواردی از قبیل خشنودی از زندگی، هیجان و خلق مثبت، فقدان افسردگی[11] و اضطراب را شامل میشود و جنبههای مختلف آن نیز به شکل شناختها و عواطف است (داینر، 2002).
اولین پژوهش تجربی در مورد شادکامی در سال 1912 در بین دانشآموزان انگلیسی در یک مدرسه پسرانه انجام شد. در این مطالعه بر سطح لذت دانشآموزان تمرکز شد. بعد از جنگ جهانی دوم، تعداد پژوهشهای مربوط به شادکامی افزایش یافت و در این پژوهشها توجه از سطح لذت به میزان شادکامی کلی تغییر کرد (وینهوون[12]،1994).
علاقه نظری و پژوهشی در حوزه کمالگرایی نیز در سالهای اخیر، رشد برجستهای داشته است (شفران و منسل[13]، 2001). پارکر[14](2000؛ به نقل از سرو، 1387) بیان میکند که کمالگرایی کوشش اجباری و پیوسته فرد در رسیدن به اهداف دستنیافتنی است و کمالگراها افرادی هستند که خود را بر اساس عملکردهایشان مورد بررسی قرار میدهند.
از زمانیکه این سازه مورد بررسی قرار گرفته است، بر پیامدهای زیانبار آن تأکید بیشتری شده است(فراست، لاهارت، روزنبلیت[15]، 1991؛ هویت و فلت[16]،1991؛ به نقل از بیلینگ، اسراییلی، آنتونی[17]، 2003). اما تلاشهایی نیز وجود داشتهاست که جنبههای مفید کمالگرایی را از جنبههای مضر آن متمایز میسازد(هاماچک[18]،1978؛ میسیلیدین[19]، 1983؛ اوئنز[20]، 1998؛ به نقل از شافران و منسل، 2001).
اوئنز و همکاران (1995) بین کمالگرایی مثبت و منفی[21] تمایز قائل شدند (پناهی، 1383).
کمالگراهای مثبت و منفی هر دو معیارهای متعالی برای عملکرد خود دارند، اما کمالگرایان مثبت انعطافپذیرترند و از تلاشهای خود برای رسیدن به هدف احساس رضایت میکنند، هرچند معیارهای شخصیشان کاملاً محقق نشود. در واقع اینان قادرند محدودیتهای شخصی و موانع محیطی را بپذیرند، در حالیکه کمالگرایان منفی فاقد انعطافپذیری هستند و به همین دلیل از عملکرد خویش راضی نیستند (نیکنام، حسینیان و یزدی، 1389).
کمالگرایی مثبت با احساس شایستگی (فراست و استیکت[22]، 1990؛ به نقل از گرانمایهپور و بشارت، 2010)، احساس پیشرفت (برنز و فدوا[23]، 2005) و سلامت روانشناختی (گرانمایهپور و بشارت، 2010) رابطه مثبت معناداری دارد.
کمالگرایی منفی با اختلالهای تهاجمی، میگرن، اختلالهای پانیک و خودکشی همبستگی بالایی دارد (کد، 2006). از طرفی، نگرش کمالگرایی منفی، موجب اختلال در موفقیت میشود. بنابراین، هم آرزوی کامل بودن و هم احساس رضایت را از این افراد میگیرد و آنها را بیشتر در معرض ناکامی قرار میدهد(بلیت، 1995) و این ناکامی و شکستها به احساس بیارزشی و افسردگی منجر میشود (برنز و فدوا، 2005).
همچنین پژوهشهایی از جمله (شوایتزر و همیلتون[24]، 2002؛ کاوامورا، فراست، دیبارتلو[25]، 2001) به رابطه مثبت بین کمالگرایی منفی و استرس بالا اشاره داشتهاند.
با وجود مشکلات روانی و جسمانی که استرس، برای فرد به وجود میآورد، افراد در برابر آن دست و پا بسته نیستند. آنها اغلب برای مبارزه با استرس و عوارض نامطلوب آن از یکسری اعمال و رفتارهایی استفاده میکنند که مقابله نامیده میشوند (ریو[26]، 2005؛ ترجمه سیدمحمدی، 1388).
لازاروس و فولکمن[27] (1984) مقابله را به صورت تلاشهای شناختی و رفتاری برای جلوگیری، مدیریت و کاهش استرس تعریف میکنند (پنلی و توماکا[28]، 2002).
در دستهای از تحقیقات (از جمله کانتور[29]، 1984؛ نورم، تیدنتال، لانگستون و براور[30]، 1987؛ به نقل از داینر و همکاران، 1997) مشخص شده است که شادکامی و موفقیت افراد، در رسیدن به اهدافشان به راهبردهای مقابلهای آنها بستگی دارد.
اندلر و پارکر(1990) راهبردهای مقابلهای را به سه دسته تقسیم میکنند. سبک مقابلهای مسألهمدار، شیوههایی را توصیف میکند که فرد بر اساس آن، در جستجوی اطلاعات بیشتر درباره مسأله، تغییر ساختار مسأله از نظر شناختی و الویت دادن به گامهایی برای مواجهه با مسأله را شامل میشود. سبک مقابلهای هیجانمدار، شیوههایی را توصیف میکند که فرد بر اساس آن، تمام تلاش خود را متوجه احساسهای ناخوشایند خویش میسازد. سبک مقابلهای اجتنابمدار مستلزم فعالیتها و تغییرات شناختی است که هدف آن اجتناب از موقعیت استرسزا است و به دو شکل رویآوردن به افراد و اجتماع و رویآوردن به فعالیت انجام میگیرد.
نوع پاسخ مقابلهای تا حد زیادی به ماهیت عامل فشارزا بستگی دارد، اما به طور کلی به نظر میرسد شیوه مسألهمدار، که شامل فعالیتهایی مانند جستجوی اطلاعات میشود، با شاخصهای سازگاری همبستگی مثبت دارد (موس و بیلینگز[31]، 1981؛ به نقل از علیطاری، 1387).
عوامل گوناگونی باعث میشود که دانشجویان به ویژه کمالگرایان در معرض انواع مشکلات فشارزا قرار گیرند و بهکارگیری روشهای مقابلهای مناسب توسط آنها جهت رسیدن به شادکامی موضوعی است که این پژوهش، حول محور آن شکل گرفته است. بنابراین در پژوهش حاضر، مسأله این است که رابطهای بین کمالگرایی و سبکهای مقابلهای با میزان شادکامی در بین دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و تحقیقات وجود دارد؟
[1]. positive psychology
[2]. Kahneman
[3]. Corlson
[4]. subjective well-being
[5]. Diener
[6]. perfectionism
[7]. Hass, & Prapavessis
[8]. coping style
[9]. stress
[10]. Sarason
[11]. Depression
[12]. Veenhoven
[13]. Shafran , & Mansell
[14]. Parker
[15]. Frost, Lahart , & Rosenblate
[16]. Hewitte, & Flett
[17]. Bieling, Israeli, & Antony
[18]. Hamacheck
[19]. Missilidine
[20]. Owens
[21]. Positive & negative perfectionism
[22]. Skekette
[23]. Burns, & Fedewa
[24]. Schweitzer , & Hamilton
[25]. Kawamura, Hunt, Frost, & Dibartalo
[26]. Rio
[27]. Lazarus, & Folkman
[28]. Penley, & Tomaka
[29]. Kanter
[30]. Norm, Tidental, Langeston, , & Brower
[31]. Moos, & Billings