در مطالعه تاریخ زندگانی بشر، همواره تحولاتی به چشم می خورد که سرنوشت اجتماعات انسانی را دستخوش تغییراتی بنیادین نموده است. این تحولات گاه به صورت جریانی پیوسته و با آهنگی منظم و قابل انتظار پیش رفته و بارقه ای از امید را در ذهن دانشمندان، در درک قاعده مندی پدیده های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و.. روشن نموده است و گاه نیز بدون آمادگی قبلی جمعی و در میان بهت و حیرت محققان، تحولی اجتماعی چنان رقم خورده است که گویی مطالعات علمی و تلاش در جهت ساختارمند نمایی واقعیات، بر خلاف انتظار در جهات دیگری تداوم داشته است.
هرچند ظهور مدرنیته به عنوان بزرگترین دستاورد زندگی بشر، با توجه به روال تاریخی و معرفت شناسانه اروپای قرن 15و 16 میلادی اعم از فشارهای فکری ناشی از تسلط کلیسا به عنوان نهادی اجتماعی و سیاسی بر صحنه زندگی اجتماعی و نیز دوران رکود فکری به دلیل قداست امور روحانی و آمادگی همگانی برای رهایی از پیله تاریک انزوای عقلانیت و.. امری گریز ناپذیر به نظر می رسید، لیکن بدبینانه ترین نظریات اجتماعی و خوشبینانه ترین تئوری های شناختی هرگز پیامدهای مدرنیته را در جهان امروز، با چنین فراگیری و تعمق، پیش بینی نمی کردند.
جریان مدرنیسم، آغازگر عصر طلایی شکوفایی در تمامی عرصه های فکری و اجتماعی و صنعتی در غرب بوده و به دنبال چنین حرکتی ابعاد مختلفی از وجوه زندگانی بشر دستخوش تغییر و باز اندیشی شده است. تکنولوژی پا به دروازه های صنعت نهاده و با ایجاد تحولی بنیادین علی رغم تولیدات انبوه و مهم برای رفاه زندگی بشر و ایجاد فرصت های اشتغال و حرکت، نظام سرمایه داری را با همه عوارض آن شالوده ای مستحکم بخشید. عرصه اقتصادی با وجود نظام های جدید، ارتباطات و اطلاعات، جان تازه ای گرفته و سامان یافت. صنایع نظامی نیز با پیشرفت بسیار، نوع جدیدی از اقتدار جهانی را رقم زد و وحشتی همگانی ایجاد نمود. پزشکی و بهداشت در شاخه های مختلف خود قدم های چشمگیری برداشت و به خدمت بشر همت گماشت.
اما زیر بنایی ترین تحول در عرصه تفکر در نگاهی عام و به طور اخص در جریان علمی اتفاق افتاد به طوری که با پیدایش چنین جریانی در دنیای غرب طی قرون گذشته و نفوذ و گسترش فراگیر آن در مرزهای جهانی، دریچه ای جدید برای شناخت دنیای پیرامون بروی تمامی کسانی که دغدغه کسب معرفت و علم آموزی داشتند نیز گشوده شد. با این تفاوت که بر خلاف گذشته که تنها بخش اندکی از افراد، در هر جامعه به دنبال فراگیری دانش بودند، تفکر جدید با ارائه روشی نو و موضوعاتی که تمامی ابعاد زندگی بشری را شامل می شد، و در پی آن فناوری و ابداعات عظیمی که رفاه و قدرت طلبی بیشتری را به همراه داشت، توجه عمومی بیشتری را به خود جلب نمود. و به این ترتیب نه تنها زمینه های معرفت شناختی و روش شناختی بلکه جنبه های اجتماعی گسترده تری نیز به علم بخشید، به طوری که با تشکیل نهاد ها و سازمان های گوناگون علمی و نیز مباحث مدیریتی و استراتژیک، سرنوشت جامعه جهانی دستخوش تغییراتی شگرف شد.
اما باید اذعان نمود که رشد علم به عنوان یکی از مهمترین شاخص های پیشرفت در هر جامعه، دیر زمانیست که دیگر تنها دغدغه پژوهشگران حوزه های فلسفی و اجتماعی نیست، بلکه ذهن سیاست گذاران عرصه توسعه را نیز به خود مشغول داشته است، چرا که علم و بالاخص علم نوین، که با دستاوردهای تکنولوژیکی همراه است، زیربنای معرفتی – اجتماعی توسعه به عنوان جریانی جهان شمول است که
امروز تمامی شئون زندگی بشری را تحت شعاع قرار داده و کنشگران سیاسی و اقتصادی را در رقابتی جهانی ناگزیر به دنبال یافتن راه حلی برای استفاده از حدکثر ظرفیت های ممکن جوامع خود برای پیشرفت بیشتر نموده است.
در تکامل پروسه مدرنیته در جهان غرب، مضمونی عمومی و گسترده از فرایند توسعه به عنوان مهمترین دستاورد این جریان را می توان مشاهده و بررسی کرد. مطمئنا یکی از اساسی ترین پیش شرط های پیشرفت هر جامعه به کار گیری درست از منابعی است که به طور طبیعی در اختیار آن گذارده شده و این مهم جز در سایه شناخت درست و آگاهی از سرمایه های درونی میسر نخواهد بود. از آنجا که تمایل به آگاهی و شناخت و به دنبال آن کسب علم و معرفت، سرمایه ایست که نسبت به سایر منابع در دسترس انسان، در وجود تمامی افراد بشر کمابیش یکسان و پر سابقه است، لاجرم جامعه جهانی در پرتو این گرایش همگانی، به امید تجربه پیشرفت و توسعه ای متوازن و نسبتا همگام در ساختارها و زیر ساختارهای خود، با آگاهی از خدمات ارزشمند علم مدرن، از پیوستن به مسیر پر شتاب مدرنیته باز نخواهد ایستاد.
بنابرین پر واضح است که یکی از اساسی ترین موضوعات مورد مطالعه محققان مدرنیسم، خصیصه ای است که علم مدرن را از آگاهی ها و دانش پیشین خود این چنین متمایز نموده و ثمره ای گرانقدر چون توسعه در تمامی جوانب بشری را به بار آورده و پیشرفت جوامعی که چنین دانشی را بنیان اپیستمولوژی خود قرار دادند را شتابی دوچندان بخشیده است.
علم مدرن به منزله یکی از ارکان مدرنیسم در جهان غرب، در شکوفایی توانمندی انسان در بهره گیری از ظرفیت های طبیعی و به دنبال آن امنیت و رفاه در پی کسب اقتدار جهانی، نقشی غیر قابل انکار بر عهده داشته است.
اما صاحب نظران حوزه های علم و معرفت و نیز جامعه شناسان و تاریخ نگاران بر این امر اذعان دارند که جریان توسعه و در سطوح بنیادین آن، پیشرفت علمی، هرگز به سادگی میسر نگردیده است. این تکامل همواره با موانع معرفتی و اجتماعی مختلفی پیش روی خود مواجه بوده و گاه تاب مقابله نداشته و انزوا را برگزیده و در بسیاری از حالات نیز راه حلی درخور برای عبور از بحران یافته و مراحل ترقی را پشت سر نهاده است. شناسایی این چالش ها و راه های مقابله با آن مساله ای است که از دیرباز پیشگامان توسعه و محققان اجتماعی را به مطالعه و بررسی های علمی ناگزیر نموده است. چنانچه می دانیم جامعه شناسی علم نیز به عنوان یکی از حوزه های مطالعات اجتماعی، با مطرح کردن موضوع علم و بالاخص علم مدرن به عنوان پدیده ای اجتماعی، به مطالعات پیرامون این نهاد معرفتی بشر دیدگاهی تازه بخشید. ویژگی نگاه اجتماعی به معرفت، در نظر به بعد اجتماعی آگاهی و تاثیرات متقابلی است که بین معرفت و نظام اجتماعی برقرار است. مطالعات جامعه شناسانه معرفت و علم، تحلیل چگونگی تاثیرگذاری این علم بر شئون بشری و نیز تاثیرپذیری جامعه انسانی از دانش و آگاهی را قابلیتی دوچندان بخشیده است. اکنون این شاخه از علم اجتماعی با بهره گیری از روش های پژوهش جامعه شناسانه و با موضوعیت علم به عنوان شاخه ای از معرفت، ابزاری است که در ارائه تحلیل های جامع و موثر در شناخت نهاد اجتماعی علم، خود را عهده دار مسئولیتی خطیر نموده است.
تجربه مدرنیته در جنبه های مختلف آن که منجر به توسعه ای همگون در جوامع گردد، همواره مناقشاتی از جانب نحله های مختلف فکری و اجتماعی را برانگیخته است. علم مدرن نیز به عنوان یکی از پر دستاوردترین مظاهر مدرنیسم، نه تنها در فرایند توسعه خود مسیری هموار و بی دغدغه را پشت سر نگذاشته است بلکه پیوسته با عناصری اجتماعی و معرفتی و موانعی عینی و ذهنی در جوامع مختلف در چالش بوده است.
آنچه در این مجال تحت عنوان ” مطالعه جامعه شناختی چالش های معرفتی – اجتماعی فرایند توسعه علم مدرن در ایران معاصر ” به آن پرداخته می شود، کوششی است در جهت شناخت این چالش ها در جریان توسعه علم مدرن در ایران با نگرشی جامعه شناسانه، چنانچه اهمیت آن ذکر شد.
با بررسی اجمالی تاریخ تکامل علم و جریان توسعه علم مدرن در چهارچوب اجتماعی معرفت شناسی علمی می توان الگویی در جهت مراتب و سیر تحول علم ارائه نموده و با نگاهی تاریخی به جریانات معرفتی و اجتماعی جامعه ایران در مواجهه با علم جدید، شرایط ایران معاصر و جایگاه آن را در الگوی ذکر شده جانمایی کرد.
از آنجا که هر تحلیل شناخت شناسانه متضمن برگشت به سطحی ابتدایی تر و ادراک بی آلایش موضوع و آگاهی از تعصبات و ارزش هایی است که در معرفت به مساله بی تاثیر نیستند، نگاه تاریخی روش دورخیز برای بهتر پریدن و نیز اطلاع از محیط عمومی زمان پدیده مورد بررسی است(کستلر:1390). چنانچه تجربه اندیشمندان اجتماعی نیز بیانگر نمایان شدن زوایایی از پدیده هاست که تاثیر خود را در گذر زمان و تغییرات ناشی از آن نشان داده اند.
1.2 طرح مساله
به طور کلی مساله اصلی مورد نظر این پژوهش، نقطه اتصال سه جهت و جریان مطالعاتی مجزاست که در ایده بنیادین این نوشتار، پیوندی قابل ملاحظه و تعمق یافته اند، به اجمال می توان گفت که در گام اول، مبناهای روشنگرانه معرفتی و ایده های نوین اجتماعی در علم مدرن به عنوان یکی از برجسته ترین جنبه های مدرنیته، که در قالب جریان فراگیر مدرنیسم رشد و شکوفایی یافته است، مساله اساسی مورد بررسی است. در این نگارش، تاکید بر شناسایی ویژگی های متمایز علم مدرن از سایر جریان های معرفتی پیش از خود است که به زعم دانشمندان، دستاوردهای این نوع از منش علمی، زیر بنای توسعه در کشورهای جهان شده است و میزان و نوع ارتباط با این جنبه از مدرنیسم، سبب عقب افتادگی و یا پیشرفت جامعه تعبیر می شود. چه به نظر می رسد با ترسیم الگویی از مبناهای معرفتی و اجتماعی علم مدرن بتوان سیر تکاملی پیشرفت آن به عنوان گام دوم مورد نظر این پژوهش را، در جوامع مختلف بهتر کنکاش نمود. بررسی مبانی معرفتی شامل خاستگاه، روش، موضوع و اهداف علم نوین و در مبانی اجتماعی نیز استمداد از نگاه جامعه شناسانه در درک چگونگی مناسبات علم مدرن و جامعه میزبان و توسعه دهنده آن مد نظر قرار گرفته است. چرا که رویکردهای جامعه شناسی علم و معرفت علمی، چه در دوره کلاسیک نظریه پردازی اجتماعی علم (رویکرد عقلانی) و چه در دوره جدیدتر که همگی در نقد تئوری اولیه، ساختاربندی شده اند (رویکرد نسبی گرایی)، هریک به نوعی مناسبات علم و جامعه را بررسی کرده و رابطه جامعه و معرفت علمی را چه در مرحله شکل گیری علم و چه در زمان بسط و ترویج و دوران زوال آن و نیز چگونگی این روابط از سوی کنشگران علمی و اجتماع درونی ایشان و نیز گرایشات اجتماعی و تاثیراتشان بر این اندیشمندان، مورد بررسی قرار می دهند. هدف از ارائه چنین نظریاتی به نوعی یافتن چهارچوبی مناسب برای اقامه برهان رابطه بنیان های های معرفتی – اجتماعی علم مدرن و توسعه آن است. در گام دوم اما، نه تنها شناسایی مبناهای شناختی و نیز لوازم ساختاری در چگونگی دستیابی به فرایند توسعه علم نوین و پیشرفت آن در جهت رسیدن به توسعه همه جانبه در جوامع مد نظر قرار گرفته است بلکه نکته چالش برانگیز در ذهن محققان، در تاملات تاریخی تجربه علم مدرن برای تبیین چگونگی روند این فرایند در کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه است. مساله اصلی مورد نظر این پژوهش نیز وضعیت معرفتی و اجتماعی علم نوین و فرایند توسعه آن در دوران جدید تاریخ جامعه ایران است. مفهوم علم و دانش در دوره های مختلف در ایران روندی تاریخی را گذرانده و دچار تحولات بسیاری گردیده است که این تحولات محصول جریان های مختلف فکری و شرایط سیاسی و اجتماعی زمان بوده است و چالش های مهمی را برای توسعه و رشد علم به وجود آورده است. چرا که علم به تعبیر جامعه شناسی معرفتی از نوع محصول معرفتی اجتماعی است(موسوی:1382). بنابرین در گام سوم به فراخور نیاز، بازیابی چالش های اجتماعی – معرفتی جریان توسعه علم مدرن در جامعه ایران هنگام مواجهه با این دانش جدید مد نظر قرار دارد.
چنانچه ذکر شد بررسی خصیصه های علم مدرن و جنبه هایی از آن، که زمینه ساز چالش های گوناگون معرفتی و اجتماعی در جامعه میزبان خود است در پیشبرد اهداف این پژوهش نقشی عمده دارد، چرا که در نهایت با پی بردن به این ویژگی ها و استفاده از آن چهارچوب نظری معرفت شناسی علمی که علم و توسعه آنرا امری تاثیر پذیر از مسائل معرفتی و اجتماعی هر بافت اجتماعی بداند، وجوه اجتماعی و معرفتی از تاریخ جامعه ایران در دوران معاصر که مناقشاتی برای توسعه علم مدرن در این کشور به وجود آورده است شناسایی خواهد شد.
1.3 ضرورت و اهمیت مساله
دلایل بی شماری را می توان برای دغدغه اندیشمندان معاصر این مرز و بوم نسبت به تحلیل شرایط و بررسی عوامل عدم پیشرفت ایران در زمینه های مختلف برشمرد. از آنجا که توسعه گسترده و همه جانبه، یعنی توان استفاده از سرمایه های مختلف ملی و ظرفیت های داخلی از مهمترین آمال و آرزوهای تمامی علاقه مندان به پیشرفت جامعه ایران است، شناخت موانع و چالشهای توسعه در ایران، مانند وظیفه ای سنگین، بدون اعتبار نوشتاری اما پایدار، بر دوش اهل فکر در جامعه سنگینی می کند. و هر یک در پی یافتن پاسخ این پرسش بنیادین، به فراخور تخصص خویش بی تابانه جهد می کنند.
اما بی گمان یکی از اصلی ترین دلایل چنین دغدغه ای را باید نیم نگاهی دانست که آنان به سرنوشت و آینده ایران و مهیا کردن زمینه ها برای رشد، در همه جوانب آن دارند که این امر جز با نگرشی تاریخی در جریان های اجتماعی و معرفتی گذشته که بستر شرایط امروز اجتماعی ایران هستند، میسر نخواهد بود.
کشور ایران با در نظر گرفتن جنبه های استراتژیک منطقه ای – جغرافیایی – سیاسی و .. آن، در طول تاریخ هدفی چشمگیر برای فرهنگ ها و اندیشه ها ، کشور گشایی ها و منفعت طلبی های مادی و یا قدرت طلبی های مختلف بوده است. از این رو هر امر اجتماعی در آن سابقه ورود و تحول رشد یا عدم رشد و مناقشات و مخاطرات مختلفی را داراست. اما نگاهی جامعه شناختی به بررسی چالش های پیش روی فرایند توسعه علم مدرن به عنوان یکی از اساسی ترین جوانب جریان مدرنیسم، از آن جهت حائز اهمیت است که جامعه شناسی معرفت علمی، به عنوان بینشی نوین، علاوه بر بهره گیری از پشتوانه نظری کلیه مطالعات انسان شناسی ما قبل خود، در به کارگیری ابزار نگرش تاریخی دستی توانمند داشته و تبیین مناسب از موضوع مورد بررسی از جریانات اجتماعی و معرفتی توسعه علم مدرن در ایران، جز از این طریق، با ضعفی ساختاری روبرو خواهد بود.
1.4 پرسش های پژوهش
1.4.1 فرایند توسعه علم مدرن در ایران معاصر، با چه جریان های عمده اجتماعی – معرفتی مواجه بوده است؟
1.4.2 فرایند توسعه علم مدرن در ایران معاصر چگونه در الگوی تاریخی حاصل از جامعه شناسی معرفت علمی جانمایی می شود؟
1.4.3 طریقه برخورد و شیوه مقاومت نگرش های سنتی رایج در ایران در قبال علم مدرن چگونه بوده است؟
1.4.4 فرایند توسعه علم مدرن در ایران با چه موانع و محدودیت های معرفتی و روش شناختی مواجه بوده و این موانع را چگونه می توان مورد بررسی قرار داد؟
1.5 اهداف پژوهش
1.5.1 مطالعه جامعه شناسانه جریان های معرفتی – اجتماعی تاثیر گذار بر فرایند توسعه علم مدرن در ایران
1.5.2 ارائه الگویی تاریخی از جریان توسعه علم مدرن با دیدگاه جامعه شناسی معرفت علمی و جانمایی چالش های اجتماعی – معرفتی جامعه ایران در فرایند توسعه علم مدرن