فرق اسطوره و حماسه:
زمان اسطوره، زمان آغازین و پسین است، زمان حال یعنی زمان میان زمانهای آغازین و پسین معمولاً در پهنه حماسه است. حماسهها به عصر شکل گرفتن و استقرار اقوام سازنده حماسهها باز میگردند. حماسهها از جهت بازگویی حقایق حوادث گذشته یک قوم با اسطورهها شباهت دارند، اما زمان رخ دادن وقایع به اعصار گذشته دور میرسد، حال آنکه زمان در اساطیر ازلی و ابدی هستند. در بسیاری از قوانین تطور اساطیر بر تطور حماسه نیز حاکم است و اساساً بین اسطوره و حماسه ارتباط نزدیکی وجود دارد. «وظیفه حماسه ضبط تاریخی نیست، هرچند ممکن است انتشار ات تاریخی هم داشته باشد، وظیفه حماسه آنتقال آرکی تایپهای فرهنگی یک جامعه است» (ر. ک. شمیسا، 1388: 161).
10- فرق اسطوره با فولکلور و خرافات:
اسطوره آیینی است که امروزه بدان ایمان ندارند و اگر ایمان داشته باشند مذهب است. مثلاً داستان اصحاب کهف. فرهنگ عامه حکایتی است که معمولاً پشت آن ها پند و اندر ز و آموزش است و در تکامل خود منجر به ادب تعلیمی شده است. مثل حکایات مربوط ظلم نامادری در حق کودکان. خرافات کوششهای بشر بدوی جهت توضیح و ادراک پدیدههای علمی است و بعدها منجر به دانشهای مختلف شده است. مثلاً داستانهای جن و زائو که میتوان آن را به میکروب و مسائل بهداشتی تفسیر کرد.
وقتی کار از ایمان و باور به توضیح و تفسیر میرسد با اسطوره مواجهایم. مثلاً اگر کسی عین داستان اصحاب کهف را مو به مو قبول کند و اگر بخواهد آن را تفسیر کند «کهف زاهدان است. بیرون آمدن از غار بعد از گذشت سیصد سال تولد دوباره است که مصادف با سبز فایل رواج مسیحیت است. اسمها معنی دارد. ماکسی میلیان رهبر آن گروه سه یا چهار یا هفت یا هشت نفری است. میلیان یادآور میلیو به معنی واسطه است. واسطه بین دو عصر کفر و ظلمت و دین و نور» (شمیسا، 1383: 235).
اصحاب کهف در غار در خواب یا مرگ خود عین جنین به چپ و راست تکان میخوردهاند. چوپان و سگ رمز حیاتند. بسی از پیامبران که چوپان بودهاند و در غار و در کوه به تولد دوباره رسیدهاند به لحاظ تاریخی (اسطوره،story history ) میتوان پنداشت که آن غار مهرپرستان بوده که اجداد مسیحیان معتقد بودند خورشید از کوه متولد میشود. بحثهای علمی دربارهی اسطوره از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و یکی از آغازگران این بحث ماکسی مولر است. «و اسطوره را نتیجه بیماری زبان میدانست. یعنی اشتباه و اغتشاشی در زبان است که اسطوره میسازد. مثلاً عبارت «طلوع آفتاب به دنبال فلق است.»، چون به زبان یونانی گفته شود قابل تعبیر به این مضمون است که آپولون در تعقیب دامنه «دوشیزه فلق» است» (ر. ک. شمیسا، 1383: 236).
به این اعتبار میتوان گفت توجه به بنیادهای اساطیری و کهن قصص شاهنامه زیر ساخت یا تعبیر جنگ فریدون (که سه پسر داشت)، با ضحاک (که دو مار بر شانه داشت) نبرد یک مار سه سر با یک اژدهای سه سر است. به جای آنکه بگوید به سوی رستم آمدند، میگوید (خرامان به سوی نهنگ آمدند). گاهی بر مبنای تلقیات غلط از بحثهای ریشه شناسی لغات، قصص و افسانههایی ساخته میشود که چون اسطوره جنبه توجیه و روشنگری در منشأ را دارد. چنان که در وجه تسمیهی اصفهان یا لاهیجان و برخی از شهرها و مکانها داستانهایی پرداختهاند.
درک و فهم اسطوره با درک و فهم داستان فرق میکند و محتاج به توجه به مقدماتی است. میتوان گفت که زبان اسطوره زبانی دیگر است. دی اچ لارنس در تفسیری که بر مکاشفه یوحنا نوشته است میگوید که لازم نیست که اسطوره را شرح کنیم، زیرا عین آن را به عیان در زندگی خود میبینیم، مثلاً برخی از اسطورهها مصائب و آلام جاودانه را بیان میکنند: در اسطوره خلاصه و فشردهی طرح رفتارهای عینی و ذهنی خود را در قبال پدیدهها میبینیم و به بیان دیگر میتوانیم طرحهای رفتاری خود را در اساطیر باز یابیم. بدین ترتیب ما در حال تکرار نظامی هستیم که به عنوان میتولوژی قبلاً مدون و بیان شده است: نفاق بین پدر و پسر، ستایش باروری، نفرت از خشکسالی، برخورد با مسئله مرگ،… میل شدید برای درک نخستینهها و دریافت منشأ همه اینها در اساطیر هست. در قبایل کهن رئیس قبیله که کاهن و جادوگر است و جنگجو و طبیب… بوده است، محور قبیله بود. اخبار از طریق او پخش و تفسیر میشد. جایگاه او (دربار، معبد…) محل تجمع اعضای قبیله بود. تا چندی پیش در روستاها کدخدا چنین نقشی داشت یا ارباب غروبها در قهوه خانه (دکان) مینشست و دیگران دور او گرد میآمدند. امروزه نهاد محوریت و اخبار با تلویزیون به خانه آمده است و اعضای خانواده شبها به گرد تلویزیون گرد میآیند و جهت میگیرند. جنگهای قبایل به صورت شکست و پیروزی در مسابقات ورزشی مخصوصاً فوتبال به حیات خود ادامه میدهد.
گریس میگوید: اسطورههایی است که باید آن ها را حس کنیم و با مکاشفه دریابیم و توضیح آن ها را با استدلال عقلی دشوار است و حق با اوست. مثلاً نمیتوان تقدس آب را نزد برخی از اقوام (مثلاً ایرانیان باستان) به سادگی به اوضاع جغرافیایی مربوط کرد، زیرا در برخی از اقالیم پر آب (مثلاً هند نیز آب و رودخانه مقدس است.) «فهم اسطوره به یک لحاظ چون فهم آثار خلاق ادبی است، معنی لیز و سیال و غیرقطعی است» (شمیسا، 1383: 237)
به قول لوی اشتروس در اسطوره (مانند موسیقی) معنی پیام را گیرنده معلوم میکند اما در زبان معنی را فرستنده مشخص میکند. البته چنان که قبلاً هم اشاره شد، گاهی میتوان اسطوره (story) را به اصل آن که تاریخ (history) بوده تأویل کرد، اما اساطیر نوعاً به سبب قدمت و منطق خاصی که دارند مبهم و چند معنایی هستند. در مقام تشبیه میتوان گفت که اثری تاریخی زیر لایههای مختلفی از سنگ و خاک اعصار و دهور و فرهنگها و تمدنهای متفاوت پنهان مانده است.
اسطوره امروزه هم ساخته میشود و این غیر از آثار متعددی که چه خودآگاه و چه ناخودآگاه بر مبنای اساطیر قدیم آفریده میشوند «شعر فارسی پر از تلمیح است و بسیاری از تلمیحات، اساطیری هستند. داستانهای قهرمانان برخی از آثار کهن حماسی و تراژیک از الگوی داستانهای خدایان اخذ شده است. بعید نیست که افراسیاب در اصل یک خدای خشکسالی بوده باشد که با رستم رود زاد در تقابل است» (همان: 235).