توجه به وضعیت اشتغال زنان و هدایت آنها به بازار کار می تواند زمینه بهره گیری بهتر جامعه از این نیروی بالقوه را به فعل آورد .به همین دلیل مجموعه عواملی که می تواند زمینه ساز مشارکت هرچه بیشتر این جمعیت توانمند در عرصه های اقتصادی اجتماعی کشور باشد از اولویت بیشتری برخوردار است.
بدون شک، مهم ترین عاملی که آهنگ رشد و توسعه اقتصادی اجتماعی را تسریع میبخشد «منابع انسانی» آن جامعه است. هر جامعه انسانی نیز متشکل از زنان و مردانی است که تحت روابط متقابل اجتماعی، در عین وابستگی متقابل هر یک از دو جنس به یکدیگر، نقش و کارکرد ویژهای را ایفا میکنند و بیتردید زنان، به عنوان نیمی از جمعیت نیز، تأثیر مستقیمی در توسعه جامعه دارند. لذا استراتژیهای یک جامعه توسعه یافته، لازم ا ست بر مبنای مشارکت هر چه فعال تر زنان در امور اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پی ریزی گردد.
زن به عنوان عضو مؤثر جامعه، میتواند نقش پیشگام خود را که در برخی از مسؤولیتها متبلور است، ایفا نماید. از جمله این مسؤولیتها، ترویج مفهوم مشارکت و اشتغال در زندگی و زمینهسازی مناسب برای فعالیت آزادانه و شناساندن حق مدیریت اقتصادی، مالکیت و حضور خود به جامعه است. با توجه به این نکته که مفهوم مشارکت زنان، الزاماً مساوی با اشتغال زنان نیست، قطعاً بخشی از مشارکت زنان در بحث اشتغال آنان تبلور مییابد.
براساس گزارشهای توسعه انسانی سازمان ملل، زنان بهره بسیار کمی را از منافع توسعه داشتهاند و اگر چه نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند ولی سهم آنها در جمعیت فعال اقتصادی، حدود سی درصد و در برخی کشورها بسیار کمتر از این رقم برآورد می شود.
همچنین در کشورهای در حال توسعه، زنان از فرصتهای شغلی کمتری برخوردار بوده، غالباً در بخش غیررسمی، با دستمزد کمی به کار مشغول می شوند و حتی در بخش اشتغال رسمی نیز دستمزد کمتری نسبت به مردان دریافت می نمایند. آنان ساعات طولانیتری از مردان کار میکنند ولی نتیجه کارشان محاسبه نمیشود! به طور خلاصه زنان در آمارهای ملی کشورهای در حال توسعه گم شدهاند.
چنانچه فعالیت اقتصادی زنان از بعد نیروی انسانی، و سهم مؤثر آن در توسعه اقتصادی اجتماعی کشور مطالعه شود اهمیت مشارکت این
بخش قابل توجه جمعیت کشور و لزوم فراهم آوردن زمینههای گسترش مشارکت زنان در عرصههای مختلف حیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایران آشکارتر میشود.
سهم حدود 13 درصدی زنان فعال از نظر اقتصادی (طبق آمار سر شماری سال 1385) به خودی خود منعکس کنندهی میزان اندک مشارکت اقتصادی اجتماعی زنان در مقایسه با مردان در جامعه درحال توسعه ایران است و در حالی که میزان توسعه اقتصادی (به عبارتی بهره گیری مناسب از نیروی انسانی) زنان همگام با اهداف توسعه در کشورهای پیشرفته صنعتی شاخصی از توسعه یافتگی است، به نظر میرسدکه اشتغال زنان در محیط خارج از خانه در ایران هنوز با بعضی سوء تعبیرها، انتقادات، پیشداوری ها و شبهاتی در سطح جامعه ایرانی همراه است. گذشته از تاثیر عواملی چون بحرانهای اقتصادی، بیکاری، شرایط نابرابر اشتغال زنان و مردان در بازار کار ایران که اثرات مستقیمی بر محدودیت میزان مشارکت اقتصادی زنان در جامعه ایران باقی گذاشته است، میتوان به وجود برخی از عوامل فرهنگی و اجتماعی دیگر نظیر تعابیر خاصی از نقش شغلی زنان، نگرشهای منفی و پنداشتهای ویژه درباره فعالیت زنان اشاره کرد که موانعی در راه تحقق و گسترش زمینههای همکاری زنان تلقی می گردند.
1-2- بیان مساله
زنان در سراسر جهان نقش بسیار مهم و تعیین کنندهای در اداره امور خانواده و جامعه دارند. آنان برای تسریع روند تغییر و تحقق هدفهای توسعه پایدار، میتوانند مسؤولیت بسیار جدی و مهمی را بر عهده گیرند. آموزش زنان و مشارکت آنان در بازارکار نقش به سزایی در توسعه کشور داشته اند. از سوی دیگر، در هر جامعهای پرورش نسل آینده به دست زنان است و حتی اگر آنها جذب بازار کار شوند، آموزش میتواند آنها را در پرورش بهتر فرزندان یاریگر باشد در کشور ما طی سالهای اخیر زنان هم در بحث اشتغال فعالیت عمدهای داشتهاند و در این زمینه باید فعالیتهای فرهنگی را در جهت بهبود نقش سنتی مادران انجام دهیم تا موقعیت زنان در جامعه بهبود یابد و زنان با تزریق فکر و ایده به کالبد اقتصادی جامعه، مسیر رشد و توسعه را هموارتر سازند. آنهامیتوانند در تمام قسمتهای اقتصادی بازوی اصلی و قدرتمندی برای پیشبرد اهداف باشند.
زن به عنوان یک مادر و یا به عنوان شخصی که در زندگی اجتماعی و شغلی با افراد مختلف در ارتباط است و به خاطر ویژگیهای روحی و عاطفی به خصوص خود میتواند یک حامی و نگهبان در جامعه و در نتیجه حافظ توسعه پایدار باشد.
پارهای از تحقیقات به این موضوع اشاره داشته اند که پولی که در اختیار مادر قرار میگیرد، بهینهتر از آنچه در اختیار پدر است هزینه میشود. بنابراین، وقتی دسترسی زنان به بازار کار تسهیل شود منابع بیشتری صرف آموزش و بهداشت فرزندان خواهد شد.
توسعه پایدار به عنوان یکی از بسترهای تعالی و رشد انسان، آنگاه میتواند موفقیت آمیز باشد که با یاری و مشارکت همه گروههای اجتماعی و برای همه آنان صورت پذیرد .در میان گروههای اجتماعی، زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و توجه به نیروهای بالقوه این بخش از جامعه، عاملی است که در کشورهای در حال توسعه نادیده گرفته شده است و به همین جهت، علی رغم برنامهریزیها و فعالیتهای انجام یافته، هنوز در این کشورها زنان نتوانستهاند به جایگاه و نقش مناسب خود در اداره امور کشور و در تصمیمگیریها دست یابند. در واقع، جامعه ای که قصد حرکت به سوی توسعه را دارد، اگر صرفاً به ابعاد مادی آن توجه داشته باشد و تعالی انسانها و کاهش نابرابریها را در نظر نگیرد به موفقیت دست نخواهد یافت. اگر در جامعهای ضریب باسوادی، تندرستی، شاخص های تغذیه و تأمین مسکن، ایجاد اشتغال و درآمد، بالا رود اما توزیع آن بین زنان و مردان متعادل نباشد، آن جامعه توسعه نیافته است. از این رو نقش زنان در توسعه، مورد توجه نظریه پردازان قرار گرفته است. توجه به نقش زنان در فرآیند توسعه از “توسعه مشارکتی” اوایل دهه هفتاد میلادی، ناشی از دو واقعیت مهم عدم تحقق کلی نظریات توسعه در بهبود وضعیت کشورهای جهان سوم و موقعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی زنان در این کشورها بود.
البته تجربیات اولیه نشان داد، ترسیم نقش منفعلانه برای زنان در توسعه نمی تواند بهبود وضعیت زندگی آنها را به همراه داشته باشد. در چنین حالتی، زن موجودی با مشکلات و مسائل خاص خود دیده می شود. به این ترتیب، برنامه های توسعه مبتنی بر این رویکرد نیز بر اعطای امتیازاتی به زنان و دریافت سهمی از منافع به توسعه بدست آمده، تأکید داشت. اما در دهه1980 ، مفهوم جنسیت جایگزین مفهوم زن در توسعه شد. ارزش و اهمیت مفهوم جنسیت در پارادایم جدید توسعه آن است که به بررسی فرایندهای اجتماعی از نقطه نظر تأثیر آنها بر زنان، مردان و روابط میان آنها می پردازد. این مفهوم، زنان را به صورت جدا در نظر نگرفته، بلکه باعث می شود تفاوت های ناشی از طبقه، نژاد، قومیت، سن، توانایی و رفتار جنسی میان زنان و مردان آشکار شود. در این رهیافت، توانمندسازی زنها و رفع نیازهای راهبردی آنها مــورد توجه قــرار می گیرد. به همین جهت، امروزه دنیا با این واقعیت روبه رو شده که دیگر نمیتوان زنان را به عنوان عوامل نامرئی در فرآیند توسعه به حساب آورد و توانمندیهای زنان در میزان موفقیت دولت های در حال توسعه در زمینه کنترل رشد جمعیت، بیکاری، بهداشت و . . .امری غیر قابل انکار است.
در چنین شرایطی به نظر می رسد تحقق توسعه پایدار در کشور ما نیز بدون توجه به توانمندیهای زنان امکانپذیر نیست و بررسی دقیق تر این مسأله، امری ضروری در راستای ایجاد زمینه مناسب برای بهبود وضعیت جامعه محسوب می شود.
1-3- اهداف و ضرورتهای تحقیق
الف)سوال های تحقیق
– آیا آموزش زنان در مقاطع دانشگاهی اثر مثبتی بر رشد اقتصادی دارد؟
ب)هدف اصلی
– بررسی پیامدهای مثبت و منفی آموزش و اشتغال زنان بر رشد اقتصادی.
1-4- فرضیه تحقیق
– افزایش مشارکت زنان در اقتصاد باعث تسریع در رشد و توسعه کشورها میشود.
1-5- روشها و فنون اجرایی تحقیق
در این پژوهش از روشهای توصیفی و نهایتاً تحلیلی استفاده خواهد شد.
جامعه آماری در این تحقیق، بین چند کشور منتخب که بر حسب درآمدهای بالا، پایین و متوسط تقسیمبندی شدهاند، خواهد بود. که از طریق سایتهای اینترنتی (WDI) و دستــــرسی به گزارشات از طریق نرمافزار 7 Eviews به صورت دادههایPanel انجام خواهد گرفت.
1-6- محدویت ها، موانع و مشکلات تحقیق
-احتمال نبود آمار زنان تحصیلکرده در برخی از کشورهای مورد بررسی.
-عدم وجود اطلاعات کامل در مورد مشارکت زنان در بین چند کشور منتخبی که بر حسب درآمدهای بالا، پایین و متوسط تقسیمبندی شدهاند.