بیماری های روانی از آغاز پیدایش بشر وجود داشته است و هیچ انسانی در مقابل این بیماری ها مصونیت ندارد و این خطر همیشه بشر را تهدید می کند .عدم تفاهم،ناسازگاری و اختلال های رفتاری در جوامع انسانی،در خانواده،مدرسه،اداره ،کارگاه ،کارخانه ،دانشگاه،گروه واجتماع بسیار مشهود و فراوان است و در همه افراد،زن ومرد، کودک و نوجوان ،جوان،بزرگسال،کارمند،بیکار،کارگر،استاد،دانشجو،دکتر،مهندس و …خطرابتلا به ناراحتی های روانی وجود دارد وهمین گستره ابتلا ضرورت بررسی چگونگی مقابله با بیماری های روانی را توجیه می کند (علی پور،1373) .
سلامت جسم و روان ،انبساط خاطر و در نهایت شادکامی و تن آرامی پدیده هایی هستند که در ارتباط با محیط زیست انسان ها تحقق می پذیرند.کارکرد نامناسب نهادها ونظام های اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی ودرمانی دریک جامعه درارتباط مستقیم با بهداشت
روانی وجسمی مردم آن جامعه است وسلامت افراد را دچار مخاطره می کند . در اجتماعاتی که انسان ها تحت تاثیرعوامل نامساعد محیطی مانند :حوادث طبیعی (سیل، زلزله،…) بیماری های اپیدمیک ،نارسای های ناشی ازگسترش شهرهای بزرگ (آلودگی هوا،ترافیک،محیط پرهیاهو) بی عدالتی های اقتصادی، جنگ،بحران های اجتماعی،ازهم گسیختگی خانوادگی،تضادهای درون گروهی وبرون گروهی فرهنگی ومسائل از این قبیل قرار دارند نمی توان انتظارسلامت جسمی وروانی را داشت.هر یک از پدیده های اجتماعی وطبیعی بالا می تواند زندگی عادی یک شخصیت سالم را تحت تاثیر قرار داده وآن را از حالت طبیعی خارج کند .سلامت عمومی نمایه ای است که میزان توانایی شخصی را در مواجه با خواسته های محیطی –اجتماعی ،عاطفی یا جسمانی نشان می دهد. بنابراین بهداشت روانی را نباید با بیماری روانی در هم آمیخت .بهداشت روانی مطالعه وضع روانی شخص قبل از بیماری است. بدین طریق سلامت روانی وضع روانی را که از طریق آرامش ،هماهنگی وگنجایش روانی مشخص می شود آشکار می سازد وبوسیله نبودن نشانه های ناتوانی وضعف درهربعد روانی وجسمانی درشخص شناخته می شود.(میلانی فر ,1383).
در واقع امروزه گفته می شود که IQ[1] و EQ[2] پاسخگوی همه چیز نبوده و واقعأ موثر نیستند بلکه انسان به عامل دیگری نیازمند است که هوش معنوی یا به اختصار [3]SQ نامیده می شود ( چریر، 2008 ، نقل از احمدی ، 1388 ) .
هوش معنوی به توانایی ها و مهارت هایی برای توسعه ، حفظ و ارتباط با منشأ غایی همه موجودات و کامیابی در جستجوی معنی زندگی ، یافتن یک سیر اخلاقی که به هدایت ما در زندگی کمک کند ، درک معنویات و ارزش ها در زندگی شخصی و روابط بین فردی اشاره می کنند ( ابراهیمی ، 1386 ) .
با استفاده از هوش معنوی و با توجه به جایگاه معنا و ارزش مشکلات ، قادر خواهیم بود نسبت به حل مشکلات اقدام نماییم . در واقع هوش معنوی ما را قادر می سازد تا به کارهاو فعالیت های خود معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنا و مفهوم عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدام یک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر زندگی مان بالاتر و عالی تر است ، تا آن را الگو و اسطوره زندگی خود سازیم (احمدی ، 1388 ) .
برخوردار بودن از هوش معنوی فرد را در برابر مشکلات مصون می سازد و قدرت تحمل او را بالا می برد که تاب آوری[4]عنوان می شود. تاب آوری نوعی مصون سازی در برابر مشکلات روانی ، اجتماعی است و کارکرد مثبت زندگی را افزایش می دهد. و رنر و اسمیت[5](1992 ) اظهار می دارند که تاب آوری می تواند با افزایش مهارت های اجتماعی از قبیل” برقراری ارتباط ،مهارت های رهبری ، حل مسأله ، مدیریت منابع ، توانایی رفع موا نع موفقیت و توانایی برنامه ریزی” تقویت گردد. (نقل از محمدی ، 1384 ) .
اکثر محققان اتفاق نظر دارند که افراد تاب آور در عوامل مشابهی مشترک اند. برخی از این عوامل مشترک عبارتند از : هوش بالاتر، تازه جویی پایین تر، تعلق کمتر به همسالان بزهکار و عدم سوء مصرف مواد و بزهکاری . محققان ویژگی های مشترک دیگری نیز در افراد تاب آور بررسی کرده اند که مانند خود مختاری بالا، استقلال ، همدلی ، تعهد به کار ،جدیت ،مهارت های حل مسأله خوب و روابط خوب با همسالان (ایساکسون[6] ، 2002 به نقل ازشهبازی راد ،1390) .
ارک ، سیمونز ، استین ، ویکل من ، هیچکاک [7](2008) درپژوهشی نشان دادند که افراد دارای تاب آوری بالا، در مواجهه با رویدادهای هیجانی با ماهیت خنثی و نامعلوم ، بیشتر تمایل به نشان دادن هیجانات مثبت داشتند . به اعتقاد آنها این امر ممکن است به علت توانایی این افراد برای کنار آمدن موفقیت آمیز به هنگام روبرو شدن با موقعیت هایی با ماهیت بین فردی باشد . ریو [8](2005 ) نشان داد که تاب آوری با هیجانات مثبت ، همبستگی مثبت و باهیجانات منفی مانند خشم ، غمگینی همبستگی منفی دارد .
درپژوهش حاضر در نظر است مشخص گردد که داشتن هوش معنوی و تاب آوری چه میزان با سلامت روانی ارتباط دارد. در عرصه انسان شناسی، رشد این مولفه ها در مراجعین به مراكز مشاوره به عنوان یک قطعۀ گمشدۀ پازل تربیتی احساس می شود و امید است این پژوهش سنگ زیرینی برای پژوهش های آینده باشد.