تروریسم، پدیدهای است محصول علل مختلف که در عین حال، علت شکل گیری وضعیتهای گوناگون محسوب میشود. از دید مناسبات تروریسم و حقوق بشر، این پدیدار، معلول نقض حقوق بشر و نبود شرایط صلح ماندگار است که خود نیز با عملیات و اقدام، به نقض بسیاری از حقوق اساسی بشری فردی و همگانی منجر میگردد و در درجه اول، حق بر صلح و آرامش همگانی بشر را در معرض تهدید قرار میدهد. در واقع، تروریسم دو صورت دارد: صورت اول آن که به مثابه علت وقوع موارد تهدید صلح و نقض حقوق بشر عمل میکند و صورت دیگر آن، نشأتگیری تروریسم از نقض حقوق بشر و صلح ویژه وضعیتهای نابرابر «میان» اجتماعات و «در» اجتماع است. از طرف دیگر، تروریسم هم دارای جنبههای سخت و هم نرم است و اسناد حقوقی معاصر قادر به تعریف جامع و همه جانبهی این مفهوم نبوده، تاکنون چنین تلاشی ناکام مانده است.
با وجود این، تروریسم فارغ از معنا و گفتمانی که دارد، مفهومی متضمن هراس و وحشت عمومی است که استفاده از آن حتی در ذهن نیز نوعی واکنش روانی مبتنی بر انزجار را به دنبال دارد. این حس غالب و عمومی، برآیند تمایل روحی بشر به آرامش و پرهیز از خشونت به ویژه ماهیت هنجاری مصونیت غیر نظامیان و عامه در برابر عملیاتهای ارهابی و مسلحانه است. با این حال، عموم مردم، تروریسم را به عنوان روشی خشونتآمیز شناختهاند که برای ایجاد فضای رعب و وحشت به منظور نیل به اهداف سیاسی از طریق توسل به زور نسبت به گروه یا دولت مورد نظر برای تن دادن به اهداف و مقاصد مهاجمان به کار گرفته می شود .
تروریسم، یکی از پر استفادهترین مفاهیم و واژگان در محاورات و نوشتارهای معاصر است که تکثر کاربرد آن حتی بر مفاهیم مرتبط با اساسیترین نیازهای بشر- همچون صلح و امنیت– نیز فزونی یافته و سبقت گرفته است.در واقع تروریسم که این همه از آن یاد میشود و شنیدارش احساسات بشری را جریحهدار میسازد و رعب و هراس را در اذهان به دنبال میآورد، چه پدیداری است که هم خود آن و هم آثارش، هم آنچه «له» و آنچه «علیه» آن استعمال میشود، نظم موجود را به ویرانگری تهدید یا منتج مینماید.
با این حال، بارزترین نماد ویرانگری این نظمها، نظم حقوقی است که البته در این وادی، تأثیر پذیرش از نظم امنیتی- سیاسی برخی اجتماعات ملی- هر چند به نام اجتماع بینالمللی- به مراتب واضحتر است. پیش از این، برای تعقیب و کاوش مجاری تحقق اهداف جامعه بینالمللی (دولتی کمابیش انسانی و بشریشده) اولویتی نسبی و اعتباری وجود داشت که در عین استقامت بنیادهای نظام مبتنی بر حقوق حاکمه ی دولتها، حقوقی انسانی نیز از زیر پوستهی همین نظام رشد و نمو یافت و به رغم حاشیهای بودن و عدم ورود چشمگیر آن به هستهی سخت حقوق بینالملل، کار بدانجا رسیده بود که «حمایت از حقوق انسانی» خواه در زمان صلح یا جنگ، وضعیت های عادی یا بحرانی، به مثابه اصلی قائم و استوار به نظر میرسید. جامعه بین المللی دولتی نیزغالباً با وقوع چند عملیات موسوم به تروریستی ناشی از اتخاذ یک سلسله اقدامات هماهنگ تخریبی در ایالات متحده، نظمی که به داشتن پیشینههای تمدنی و فرهنگی شتابزدگی در سیاست بینالمللی تعیین کننده ی مسیر و جریان این تحول و نظم جدید، سازمان ملل متحد را نیز به سمت همین وادی سوق داد و سازمانی را که پیش از این، حمایت از حقوق بشر را از رسالتهای خود میشمرد و برنامههای متعددی را بدین منظور طراحی و اجرا نموده بود، به ساخت مسیری جدید و حتی توأم با ایجاد پارادوکسی اساسی در حقوق حاکمیتها، رهنمون ساخت. قطعنامههای ضد تروریستی 2001 شورای امنیت و تشکیل کمیته ی ویژه ی ضد تروریسم زیر نظر این شورا، بارزترین نماد چنین گذاری از دستور کار اصلی سازمان ملل متحد بوده و هست.
فصل اول-کلیات تحقیق
الف-بیان مسأله
ترورسیم، پدیده ای است محصول علل مختلف که در عین حال، علت شکل گیری وضعیت های گوناگون محسوب می شود. از دید مناسبات ترورسیم و حقوق بشر، این پدیدار، معلول نقض حقوق بشر و نبود شرایط صلح ماندگار است که خود نیز با عملیات و اقدام، به نقض بسیاری از حقوق اساسی بشر فردی و همگانی منجر می گردد و در درجه اول، حق بر صلح و آرامش همگانی بشر را در معرض تهدید قرار می دهد[6].
با وجود این، تروریسم فارغ از معنا و گفتمانی که دارد، مفهومی متضمن هراس و وحشت عمومی است که استفاده از آن حتی در ذهن نیز نوعی واکنش روانی مبتنی بر انزجار را به دنبال دارد. این حس غالب و عمومی، برآیند تمایل روحی بشر به آرامش و پرهیز از خشونت به ویژه ماهیت هنجاری مصونیت غیرنظامیان و عامه در برابر عملیاتهای ارهابی و مسلحانه است. [7]
با اینکه شورای امنیت در قطعنامه های ضدتروریسیتی، تروریسم را تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی شمرده است، با این حال پوزیتیویسم حقوقی مانع از آن نیست که شورای امنیت به رعایت الزامات و برآیندهای طبیعی و منطقی این شناسایی خود فراخوانده شود و جامعه ی مدنی جهانی، مسئله ی «شناخت علل تروریسم» را به منظور «تقدمبخشی به پیشگیری» در دستور کار ملل متحد و سایر سازمانهای بین المللی برجسته سازد. [8]
مقوله تروریسم از مسایل مستحدثه فقهی می باشد به همین جهت در کتب فقهای متقدم از احکام آن سخنی به میان نیامده است، علمای متاخر نیز کمتر به این موضوع پرداخته و کتب معدودی را در مورد تروریسم و احکام جاری آن به رشته تحریر درآورده اند، لذا بیشتر کتاب ها در خصوص تروریسم یا ترجمه از منابع علمی غربی بوده و یا در حوزه علوم سیاسی از منظر یک فرد سیاسی مورد نگارش قرار گرفته؛ که بخش قابل توجهی از این کتاب ها به بررسی لغوی ریشه کلمه تروریسم پرداخته و برخی از متون نیز پس از بررسی علل و عوامل وقوع تروریسم راه کارهایی در خصوص مبارزه با آن ارائه کرده اند و به ندرت در خصوص احکام فقهی و حقوقی آن مطالبی بیان کرده اند.
بنابراین ما در این پژوهش به دنبال این هستیم تا با بررسی امنیت جهانی و تروریسم مبتنی بر عقاید وهابیون و فقه و حقوق اسلامی و حقوق بشر به این سوال پاسخ دهیم که آیا امنیت جهانی با نظر بر تروریسم بین عقاید وهابیون و نظر فقه و حقوق اسلامی و حقوق بشر تفاوت وجود دارد یا خیر؟
ب-ضرورت انجام تحقیق
امروزه مبارزه با پدیده ی تروریسم به یک امر مبتلا به نظام بین المللی مبدل گردیده است؛ چرا که وضعیت نا به سامان ناشی از وقوع آن نه تنها موجب خدشه دار شدن امنیت انسانی شده، بلکه صلح و امنیت ملی و بین المللی را مورد هجمه ی خود قرار داده است. بنابراین با چنین شرایطی به نظر می رسد تنها عزم راسخ جهانی می تواند به مثابه راهبردی ویژه در مبارزه با تروریسم تلقی گردیده و موجبات رفع شکافهای موجود در این رابطه باشد. با این حال، یکی از مسائلی که همیشه از دید اذهان جهانی مورد اهتمام بوده و متأسفانه هیچگونه هنجار مؤثری در مبارزه با نقض آن مقرر نگردیده، مسئله ی «امنیت جهانی» می باشد که با تهدیدات ناشی از ارتکاب اقدامات تروریستی اغلب با چالشهایی مواجه است. از این رو، تحقق امنیت جهانی زمانی قابل دسترسی است که در بسیاری از چالشهای بین المللی به ویژه تهدیدات ناشی از تروریسم، دولتها ضمن توافق نظر در امر مبارزه، و ضمن مساعدت و همکاری با سازمانهای بین المللی، شکاف موجود را از طریق اجماع در پذیرش استاد بین المللی در نیل به جهانی عاری از هر گونه ناامنی و تهدید مرتفع کنند. به علاوه، امروزه تحقق صلح عادلانه ی جهانی به مثابه حلقه ی مفقوده در چالشها و هنجارهای بین المللی مستلزم توجه بیش از پیش به آن است که این امر نه تنها موجب رفع ناهنجاریهای ملی و بین المللی بوده، بلکه با اجرای آرمانها و اصول مقرر در منشور ملل متحد شرایط تحقق صلح عادلانه ی جهانی را فراهم می آورد. همچنین، لازم به ذکر است در این راستا نظام اسلامی به دلیل عدالت محور بودن آموزه های متقن خود، دارای راهبردهایی جهت استقرار امنیت جهانی بوده که به عنوان غایت و هدف در تعیین شیوه ها و مجاری تنظیم روابط جمعی به شمار می آید و از نظر تحلیلی جلوه ای بارز در تبیین و تصدیق گفتمان صلح عادلانه محسوب می گردد. از این رو، امنیت جهانی در صورت اتکا بر پایه آموزه های اسلام به مثابه صلح اسلامی تلقی شده که رسالتی فراگیر در کل جامعه بشری دارد. از این رو پژوهش در این زمینه دارای اهمیت ویژه می باشد. [9]
در زمینه پژوهش حاضر مطالعاتی چند انجام شده که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
پژوهشی را با عنوان تروریسم و جهاد از منظر فقه اسلامی با رویکرد تفکیک گروه های جهادی و تروریستی انجام دادند و نتیجه را چنین بیان کرد که بیداری ملت ها باعث به خطر افتادن منافع دول سلطه گر در این کشورها گردیده و استکبار جهانی را بر آن داشته تا به انحاء مختلف از جمله ایجاد انحراف در مسیر و هدف مبارزات رهایی بخش و شبیه سازی گروه های تروریستی در برابر جنبش های آزادی بخش، این حرکت ها را مهار نماید. استکبار جهانی از طریق سلطه رسانه ای معیارها و مرزبندی دقیق جدایی دو پدیده تروریسم و جهاد را قلب نموده و اجازه نمی دهد حقایق موضوع آن گونه که هست ارائه گردد. لذا اکثریت افکار عمومی جهان مبارزه گروه های آزادی خواه و جهادی را تروریستی و مقابله با آنها را مشروع می دانند، همچنین اقدامات تروریستی را تلاش برای آزادی و مبارزه با تروریسم خلاف مردم سالاری تلقی می کنند. بنابراین جداسازی گروه های جهادی که مبارزات آنها برآیند اراده ملتهایشان است از گروه های تروریستی که مشروعیت ندارند ضروری است. [10]
پژوهشی را با عنوان تروریسم و حقوق بشر انجام داد که نتایج حاصل از پژوهش چنین بود که اگر جنبش حقوق بشر در امید واقعی برای حقوق بین الملل و کشورهای جهان است، بایستی استعارات وحشی، قربانی و منجی را از میان بردارد. تلاش در راستای ایجاد جهانی متحد و یکدست بر مبنای فرهنگ غرب و جهانی سازی حقوق بشر به شیوه های غربی، راه به جایی نخواهد برد.
پژوهشی را با عنوان مبارزه با تروریسم؛ راهبردی مؤثر در تحقق صلح عادلانه جهانی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که تروریسم در جهان، اگر چه با برخی از مسلمانان نیز پیوند خورده است، اما عامل اصلی آن تبعیض، بی عدالتی، ظلم و استثمار غرب در سطح جهانی بوده است که برخی افراد را به شیوه های آنومیک و انحرافی کشانده است. این مسأله هرگز به معنای توجیه تروریسم در جهان نیست، بلکه بر عکس، می توان آن را نتیجه ی عملکرد غرب و برخی از عوامل منحرف و مستبد در سایر نقاط جهان و از جمله جهان اسلام دانست. با چنین برداشتی، می توان تروریسم جهانی را نوعی از سیاست جدید جهانی که برای سرکوب ملتهای بپا خاسته در برابر ظلم و استکبار واقعی به کار گرفته می شود، دانست. [11]
پژوهشی را جهت بررسی فقهی اقدامات تروریستی در جوامع اسلامی انجام داد در این پژوهش پس از ذکر چهار مؤلفه مشترک اقدامات تروریستی (خشونت، تنش زایی و ارعاب، هدف نامشروع، فعل غافلگیرانه، مخفیانه و ظالمانه) از منر فقه، مشروعیت یا عدم مشروعیت آن مورد بررسی قرار گرفته است. محاربه، فتک، غدر و بغی از جمله ابواب فقهی است که به این موضوع پرداخته است. پس از بررسی حکم اقدامات تروریستی علیه مسلمانان و کفار، این مسئله بررسی شده است که آیا ترور با اهداف مذهبی ـ که امروزه، غرب در صدد ترویج آن، میان مذاهب و فرق اسلامی است ـ در فقه، امری مشروع تلقی شده است یا خیر؟ سپس در پاسخ به هجمه های تبلیغاتی وسیعی که از سوی غرب با حربه تروریستی نشان دادن اسلام به سبب تجویز عملیات استشهادی؛ مبانی و دلایل جواز عملیات استشهادی در فقه را بررسی نموده، به بررسی تفاوت آن با تروریسم انتحاری پرداخته شده است.
ج- سوالات تحقیق
سوالات اصلی
- رویکرد امنیت جهانی با نظر بر تروریسم مبتنی بر عقاید وهابی و مقایسه آن با فقه و حقوق اسلامی و حقوق بشرچگونه است؟
سوالات فرعی
- آیا با بودن وهابیت جهان می توان امنیت داشته باشد؟
- امنیت جهانی از نظر فقه و حقوق اسلامی با نظرات حقوق بشر و تهدید وهابیت چه تفاوتی دارند؟
- فقه و حقوق اسلامی با نظرات حقوق بشردر ارتباط با ترروسیم چه مشترکاتی با یکدیگردارند؟
- آیا دید تروریسم نسبت به مبارزات مبنای اسلامی دارد؟
- آیادیدگاه وهابیون در مورد تروریسم با دیدگاه فقه و حقوق اسلامی و حقوق بشرتفاوت دارد؟
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)