مدیریت در حقیقت هماهنگی منابع مادی و انسانی به منظور دستیابی به اهداف سازمانی به طریقی است كه مورد قبول جامعه باشد، سازمان ها به مدیران و كاركنان اثربخش وكارآمد نیاز دارند تا بتوانند به اهداف خود در جهت رشد و توسعه همه جانبه دست یابند. مدیر به عنوان نماینده رسمی سازمان برای ایجاد هماهنگی و افزایش بهره وری در رأس سازمان قرار دارد. موفقیت سازمان در تحقق اهداف در گرو چگونگی اعمال مدیریت و سبك های مؤثر رهبری مدیر است. مدیر نقش رهبری سازمان می تواند سبك های متفاوتی را در هدایت نیروی انسانی انتخاب كند. الگوهای رفتاری مناسب مدیر در هر سازمان باعث به وجود آمدن روحیه و انگیزش قوی در كاركنان می شود و میزان رضایت آن ها را از شغل و حرفه خویش افزایش می دهد. مدیران با استفاده از سبك صحیح رهبری می توانند رضایت شغلی و تعهد سازمانی كاركنان و بهره وری سازمان خود را افزایش دهند(رضائیان، 1379، ص 10).
مسئله علاقه و رضایت شغلی مدیران به عنوان عمل اساسی در تقویت و بالا بردن خدمات یا تولیدات در هر سازمان تأثیر بسزایی دارد و طوری است كه نمی توان آن را نادیده گرفت،لذا موفقیت یا عدم موفقیت سازمان بستگی به علاقه مدیر و كاركنان به شغلشان دارد.
رضایت شغلی خاطری است كه مدیران ازكارخود به دست می آورند، كه این رضایت خاطر ممكن است به خاطر داشتن همكاران، دستمزد مناسب، راحتی كار و… باشد، به عبارت دیگر رضایت شغلی علاقه و دلبستگی است كه فرد نسبت به شغلش دارد و او را وادار به انجام كار به نحو مطلوب می كند.( عسكریان، 1382،ص75)
مدیران در ارتباط با مسائل گوناگون سعی در كنترل مداوم كاركنان خود دارند. تصور مدیران این است كه وقتی شخصی در یك محل استخدام می شود باید تمام شرایط آن سازمان را بپذیرد. بعضی از مدیران برروی این مساله كه رضایت كاركنان را می توان از طریق پاداش و ترغیب به انجام كار افزایش داد،پافشاری می كنند. شاید تصور مدیران این است كه كاركنان ، زیردستان آنها هستند و بایدفرامین آنها را بپذیرند. اگرچه امروزه به دلیل اینكه كاركنان در زیر فشار مالی زیادی به سرمی برند بیشتر توجه و تمایل آنها به مسائل اقتصادی كار است ، ولی به تدریج كاركنان علاقه مند به انجام كارهای با مفهوم و خواهان استقلال شغلی بیشتری در كار خودهستند، تا بدین طریق احساس ارزشمندی به آنها دست دهد. یكی از مهمترین مسائل انگیزشی كه امروزه با حجم گسترده ای در مطالعات روان شناسی صنعتی و سازمانی درغرب گسترش یافته ، مساله تعهد سازمانی”است تعهدسازمانی مانندمفاهیم دیگررفتارسازمانی به شیوه های متفاوت تعریف شده است .معمولی ترین شیوه برخورد با تعهد سازمانی آن است كه تعهد سازمانی را نوعی وابستگی عاطفی به سازمان درنظر می گیرند. براساس این شیوه ، فردی كه به شدت متعهد است ،هویت خود را از سازمان می گیرد، در سازمان مشاركت دارد و با آن درمی آمیزد و ازعضویت در آن لذت می برد “
بیان مسئله:
سبك رهبری یا مدیریت تعیین كننده جو، فرهنگ و راهبردهای حاكم بر سازمان است. سبك مدیریت مجموعه ای از نگرش ها، صفات و مهارت های مدیران است كه برپایة چهار عامل نظام ارزش ها، اعتماد به كارمندان، تمایلات رهبری و احساس امنیت در موقعیت های مبهم شكل می گیرد. سبك مدیریت مدیران، بیانگر چگونگی تعامل آن ها با كاركنان تحت سرپرستی می باشد.موضوع مدیریت مورد توجه بسیاری از پژوهشگران واقع شده است. نتایج این پژوهش ها منجر به ارائه و توسعه تئوری های مختلفی در زمینه سبك های مدیریت مدیران شده است. بررسی این تئوری ها طیف وسیعی از سبك های مدیریت از سبك های آمرانه و استبدادی تا سبك های مشاركتی و تحول گرا را نشان می دهد. سبك های مختلف مدیریت عبارتند از: سبك های آمرانه، هرج و مرج طلب، بوروكراتیك، دموكراتیك، مشورتی، مشاركتی، تحول گرا، عمل گرا و … باید خاطر نشان نمود كه هر یك از سبك های رهبری خاص برای همة موقعیت های گوناگون سبك های متفاوت را برای مدیریت كاركنان خود با توجه به فرهنگ حاكم بر سازمان و بلوغ سازمانی كاركنان برگزیند(الوانی،1384،ص24).
امروزه كاركنان از تحصیلات بالایی برخوردارند و كارها بیشتر تخصصی شده است، بنابراین نمی توان آن ها را مثل گذشته وادار به انجام كاركرد. در سازمان های امروزی نیاز بیشتری به مشاركت كاركنان در مدیریت سازمان می باشد، در حقیقت متغیر سبك مدیریت از حالت مدیریت استبدادی به سمت مدیریت مشاركتی منجر به موفقیت هر چه بیشتر سازمان می گردد.سبك رهبری كه منجر به مشاركت گروهی كاركنان و تشكیل گروه های كاری گردد، موجب انجام اثربخش،كارآمد، منظم و هماهنگ كارها می گردد. علاوه بر این به كارگیری سبك مدیریت حمایتی و مشاركتی منجر به افزایش لذت انجام كار دركاركنان می گردد. با توجه به این كه موضوع مورد نظر گروه مدیریت آموزشی است و این پست یكی از پست های مهم و حساس در عرصة تعلیم و تربیت می باشد و از آن جا كه این رشته تخصصی است و این علم به توجه به عمل در عرصة یادگیری پیوند عمیقی دارد و از آن جا كه نباید جریان تعلیم و تربیت را صرفاً به درس وكتاب و معلم و شاگرد محدود سازیم بلكه ما باید آن را جریانی را تلقی كنیم كه در آن نسل بزرگتر قدرت و آگاهی نسل كوچكتر را در زمینه های جهان شناسی، انسان شناسی، محاسبات اقتصادی و سیاسی و پیشرفت و تكامل گسترش دهد و از طریق پرورش قدرت تفكر در افراد آن ها را برای برخورد با مسایل آماده سازد، كه در این صورت تعلیم و تربیت اساسی ترین فعالیت انسان است.( همان منبع، ص 25)
پورتر و همكارانش “1974” تعهدسازمانی را پذیرش ارزشهای سازمان و درگیرشدن در سازمان تعریف می كنند و معیارهای اندازه گیری آن را شامل انگیزه ، تمایل برای ادامه كار و پذیرش ارزشهای سازمان می دانند.چاتمن و اورایلی “1968” تعهد سازمانی را به معنی حمایت و پیوستگی عاطفی بااهداف و ارزشهای یك سازمان ، به خاطر خود سازمان و دور از ارزشهای ابزاری آن “وسیله ای برای دستیابی به اهداف دیگر” تعریف می كنند (رنجبریان ، 1375،ص48).
تعهد سازمانی عبارت از نگرشهای مثبت یا منفی افراد نسبت به كل سازمان “نه شغل ” است كه در آن مشغول به كارند. در تعهد سازمانی شخص نسبت به سازمان احساس وفاداری قوی دارد و از طریق آن سازمان خود را مورد شناسایی قرار می دهد.سوال اصلی پژوهش:آیا بین سبك های مدیریت مدیران و رضایت شغلی و تعهدسازمانی كاركنان رابطه ای وجود دارد؟