انسان امروز در دورانی از تاریخ بشری قرار گرفته است که نتایج علمی و تأثیر پیشرفت های علمی در تمام شءون زندگی او نمود پیدا کرده است. دوران معاصر دورانی است که بشر شاهد تغییر و تحولات سریع در پیرامون خود بوده و جهان با چالش های جدی مواجه است. برای رویارویی با بسیاری از مشکلات و چالش های حال و آینده و برای تحقق آرمان های بشری، نیاز به تعلیم و تربیت بیش از هر زمان دیگری احساس می شود.
آموزش و پرورش زنجیره متصل کننده تجربیات بشریو یکی از بزرگترین و پیچیده ترین نظام های اجتماعی محسوب می شود، سازمانی که از دیرباز نقشی سازنده در بقا و تداوم فرهنگ و تمدن بشری داشته و به عنوان سنگ بنای توسعه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هر جامعه ای است. انسان در ارتباط با محیط زندگی اش تجربیات ارزنده ای کسب کرده و توانسته در برابر ناملایمات و موانع طبیعت، با تفکر و اندیشه به مقابله برخیزد و این تجربیات را روز به روز وسعت بخشد و در طول زندگی به نسالهای آینده منتقل کند. (سیاهپوش، مقدس جعفری،فریغلانی،1390؛ به نقل از عباسی،1392)
توانایی لذت بردن از چالش ها و سپس تسلط بر آن ها یک فرا مهارت بنیادین است که برای رشد و تکامل فرهنگی افراد لازم است. گاهی
مواقع دانش آموزان هنگام انجام فعالیتی به طور کامل در فعالیت غرق می شوند و آگاهی از زمان و محیط و هر چیز دیگری به غیر از خود فعالیت را از دست می دهند. چیک سنت می هالی[1] از واژه « تجربه بهینه »(بهینه یا مطلوب) برای توصیف حالت روان شناختی کمال استفاده را کرده است. تجربه بهینه یک حالت ذهنی است که افراد هنگامی که به طور کامل درگیر فعالیتی هستند گزارش می کنند، به طوری که زمان و خستگی و هر چیز دیگر به غیر از خود فعالیت را فراموش می کنند. حالتی است که ما هنگام خواندن یک رمان استادانه یا انجام یک بازی خوب یا شرکت در گفتگوی برانگیزاننده، احساس می کنیم. ویژگی مشخص تجربه بهینه[2] درگیری لحظه به لحظه در فعالیت است. توجه به طور کامل وجود دارد و عملکرد فرد در کاملترین وضعیت ظرفیت وی قرار دارد (چیک سنت میهالی و لی فوور، 1989).
اما حتی در موقعیت های بسیار مساعد دسترسی به تجربه بهینه ممکن است سخت باشد. برای نمونه والدین مجبورند بهترین شرایط را برای کودکانشان فراهم آورند. آنها سخت کار می کنند که بتوانند یک خانه خوب بخرند، همه کالاهای مصرفی را استطاعت پرداخت آن ها را دارند را به دست می آورند و کودکانشان را تا جایی که امکان دارد به بهترین مدارس می فرستند. متأسفانه هیچ کدام از این ها تضمین نمی کنند که کودکان چیزی را که برای لذت بردن از زندگی نیاز دارند را یاد بگیرند (چیک سنت میهالی، 1975)
چیک سنت میهالی (1990) تجربه بهینه را در 9 حیطه که شامل تعادل چالش- مهارت [3]، یکی شدن عمل و آگاهی[4]، داشتن اهداف کاری واضح و روشن[5]، بازخورد غیر مبهم[6]، توجه کامل در کارهای در دست اقدام[7]، احساس کنترل[8]، از دست دادن خود آگاهی [9]، دگرگونی زمانی[10] و خود انگیخته[11]( دارای پاداش ذاتی) تعریف کرد.از بین این حیطه ها سه تا از آن ها به عنوان پیش شرط لازم برای تجربه بهینه هستند و از اهمیت کلیدی برخوردار هستند. تجربه بهینه گرایش به این دارد که هنگامی اتفاق افتد که فرد را درگیر اهداف واضحی کرده باشد. پیش شرط دوم برای تجربه بهینه تعادل بین چالش ادراک شده و مارت ادراک شده است. وقتی چالش ها و مهارت ها خوب جور شده باشند مثل بازی دوستانه تنیس یا عملکرد موسیقیایی راضی کننده، توجه کاملاً جذب می شود. به هر حال این تعادل ذاتاً زودگذر است و اگر چالش ها فراتر روند و بیشتر باشند اضطراب طبیعی است. اگر مهارت ها از چالش ها بیشتر باشند، شخص ابتدا آرام و راحت است و سپس کسل می شود. سرانجام تجربه بهینه بستگی به وجود بازخورد فوری و روشن دارد. بازخورد فوری این هدف را دنبال می کند که افراد را آگاه کند که چگونه در حال پیشرفت در فعالیت هستند واینکه با موقعیت سازگار شوند و یا طول فعالیت را حفظ کنند (چیک سنت میهالی، 1975)