“
مسئولیت در قبال جامعه زمانی محرز می شود که مرتکب، عاقل، بالغ در عین ادراک و شعور و با اختیار و توانایی اجرا، دست به ارتکاب عمل مجرمانه زده باشد و اگر این شرایط در مرتکب وجود نداشته باشد یا عمل قابل انتساب به او نباشد، مجرم محسوب نخواهد شد و مجازاتی نیز نخواهد داشت. اما از نظر جرمشناسی مسئولیت تنها بر پایه خطا نمیباشد بلکه بر پایه خطری است که به وسیله عامل فعل متوجه اجتماع می شود. بنابرین اراده افراد همواره تحت تأثیر عوامل خارجی و داخلی قرار گرفته و این عوامل در به انحراف کشاندن افراد اثرات مؤثری دارند. فردی که در اجتماع زندگی می کند باید مقررات و نظامات اجتماعی را رعایت نماید و اگر مرتکب عملی شود که نظم اجتماع را بر هم زند شخص مسئول شناخته شده ولو اینکه قانون آن را جرم تشخیص نداده باشد (همان، ۲۰).
جامعه نیز برای دفاع و حفظ از آسیبهای اجتماع تدابیری را برای کودکان در نظر می گیرد و هدف آن صیانت از جامعه در برابر خطرات احتمالی است و اگر به تربیت فرد نیز توجه دارد برای این است که بتواند جامعهای سالم و افرادی قانونمند داشته باشد. هر چند اتخاذ این تدابیر در تقلیل میزان بزهکاری کودکان مؤثر بوده و از مفاسد گوناگون جلوگیری می نماید، اما این اشکال را دارا است که اصالت را به اجتماع داده و تا آنجا به اصلاح فرد توجه دارد که اطمینان یابد، آن شخص مرتکب جرم یا بزه نخواهد شد.
مراجع قانونگذاری تدابیر و تصمیماتی را در مورد کودکان در معرض سقوط و انحراف اتخاذ نموده اند. در حالی که قانون آن ها را از نظر کیفری و اخلاقی غیر مسئول میشناسد، اغلب کوشش می شود که این تدابیر در تهذیب و تربیت افراد مورد نظر مؤثر واقع شود و بتواند آن ها را به صورت اعضایی مفید و سالم به اجتماع بازگرداند (همان، ۲۱).
فصل سوم
پرخاشگری و تاثیر آن در وقوع جرایم اطفال و نوجوانان
در این فصل در ابتدا به بررسی تاثیر پرخاشگری بر وقوع جرم به صورت های گوناگون پرداخته می شود و سپس نظرات مربوط به موضوع پرخاشگری تحلیل و بررسی میشوند
۳ -۱ : جرم دانستن پرخاشگری
تحقیقات و بررسی هانشان میدهد که به واقع پرخاشگری زمینه ایجاد جرایم خشونت آمیز است . در مورد رفتارهای پرخاشگرایانه توجه به دو نکته حائز اهمیت است:
نخست؛ پرخاشگری لزوماًً به معنای «رفتارهایی که باعث ورود آسیبهای جسمانی میشوند» نیست، بلکه گاهی ممکن است در برگیرندهی رفتارهایی باشد که منجر به آسیبهای روانی میگردند. به عبارت دیگر، چنانچه به جهت انجام یک رفتار، شخصی از «اِعمال قریبالوقوع خشونت غیرقانونی نسبت به جسم خود بهراسد»، همین مقدار رفتار نیز باعث تحقق رفتار پرخاشگرایانه و به عبارت حقوقی تهاجم ساده خواهد شد، حتی اگر در نهایت هیچ آسیب جسمانی نیز رخ ندهد (کراس، ۱۳۹۳، ۱۸۶-۱۸۴).
دوم؛ صرف اینکه رفتاری دارای نتایج خشونتآمیز باشد، بدین معنی نیست که حتماً رفتاری پرخاشگرایانه بهحساب آید، بلکه تنها رفتارهای آسیبزنندهای که توأم با «قصد ورود صدمه یا آسیب غیرقانونی» باشند، به عنوان رفتار پرخاشگرایانه تعریف میشوند. برای نمونه دو شخص را در نظر بگیرید که هر دو مرتکب یک درگیری فیزیکی شدید شدهاند، اما یکی از آن ها به زن سالمندی حمله کرده و دیگری در مقابلِ حملهی تعدادی نوجوان، برای دفاع از خود مرتکب چنین رفتاری شده است. در مثال فوقالذکر رفتارها مشابه میباشند؛ چراکه هر دو شخص، مرتکب درگیری فیزیکی شدید شدهاند، حال آنکه قصد آن ها کاملاً متفاوت از یکدیگر است. برای شخص نخست، خشونت وسیلهای برای صدمه زدن به دیگری بوده، در حالی که برای شخص دوم، خشونتِ مورد استفاده، نوعی مکانیسم دفاعی بهحساب می آید( مصطفی پور و حسینی ، ۱۳۹۶ ، ۱۲۷ )
نکتهی قابل بحث دیگر در خصوص «ذاتی» و یا «اکتسابی» بودنِ تمایلات پرخاشگرایانه در انسان است. به طور کلی درباره جرم تلقی کردن صرف پرخاشگری دو دیدگاه وجود دارد: گروهی معتقدند پرخاشگری ذاتی و فطری بوده و گروهی دیگر آن را حاصل عوامل اجتماعی و در نتیجه آموختنی میدانند. ازجمله چهرهای معروفی که طرفدار ذاتی بودن پرخاشگریاند، فروید و لورنز هستند. هم فروید و هم لورنز معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته، بهتدریج در شخص متراکم شده و نیاز به تخلیه پیدا می کند. به نظر فروید اگر این انرژی به شکل صحیحی مثل ورزش کردن تخلیه شود جنبه سازنده خواهد داشت، در غیر این صورت به گونهای مخرب تخلیه می شود که رفتارهایی مثل قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آنها از این جملهاند. طرفداران ذاتیبودن دلایل متعددی را برای اثبات نظر خود بیان داشته اند، برای نمونه آنها معتقدند در حالتِ خشم، تغییرات فیزیولوژیکی و زیستشناختی گوناگونی در انسان صورت میگیرد که نشاندهنده ذاتیبودن این حالت هیجانی است. این تغییرات عبارتاند از: مقداری از کلیگوژن ذخیرهشده در کبد به صورت قند ساده و قابل سوختن یعنی گلوکز در جریان خون آزاد می شود و انرژی لازم برای فعالیت بیشتر (مثلاً در این حالت نزاع کردن) را تأمین می کند. ترشح ماده انعقاد خون در بدن افزایش مییابد، منطقاً بدین دلیل که اگر شخص در جریان ستیزه زخمی شد، خونریزی او زودتر بند بیاید. دستگاه تنفس و گردش خون سرعت عمل پیدا میکنند تا ضمن رساندن مواد غذایی به ماهیچهها، ضایعات و فضولات را سریعتر از بدن دفع کرده و حالتهای خستگی و ناتوانی را در شخص کمتر کنند.
در طرف مقابل، گروه دیگر باور به ذاتی بودن پرخاشگری را مخرب میدانند. آنها دلایل متعددی را ارائه میکنند که پرخاشگری منشأ غریزی و ذاتی ندارد و به همین دلایل از لحاظ اجتماعی هم قابل آموزش است و هم قابل پیشگیری. برای نمونه وجود کروموزوم اضافی Y را نمی توان دلیلی بر ذاتی بودن پرخاشگری دانست، چنانچه مشخص شده است وجود کروموزوم اضافی Y سبب افزایش و درشتی اندام می شود، اما چهبسا وجود اندام قوی و قدِ بلند از نظر اجتماعی سبب متمایز شدن این افراد از نظر نیروی بدنی و در نتیجه انجام برخی از حالتهای پرخاشگرایانه شود. از طرف دیگر تحقیقات بندورا نشان داده است که پرخاشگری کاملاً جنبه تقلیدی داشته و از راه مشاهده کسب می شود و بنابرین نمیتواند پایه ذاتی داشته باشد (کریمی، ۱۳۸۷: ۲۱۳-۲۰۷).
۳ -۱ -۱ : تاثیر پرخاشگری بر وقوع جرایم
در مورد تاثیر پرخاشگری بر وقوع جرایم لازم به ذکر است از یکسو، جرمشناسان پرخاشگری را به دو قسمِ «پرخاشگری غیرمستقیم» و «پرخاشگری مستقیم» تقسیمبندی میکنند. پرخاشگری غیرمستقیم معمولاً به صورت شفاهی و پنهانی صورت میگیرد و رفتارهایی همچون تهدید ضمنی به قتل یا ضررهای دیگر از مصادیق آن بهشمار میرود. درست برعکس، پرخاشگری مستقیم عموماً به صورت فیزیکی و علنی واقع میگردد که رفتارهایی مثل ضربه زدن و مشت زدن نمونه هایی از آن بهحساب می آید. در این میان، معمولاً زنان بیش از مردان از پرخاشگری غیرمستقیم و مردان بیش از زنان از پرخاشگری مستقیم استفاده میکنند. هرچند هر دو نوعِ پرخاشگری مهم میباشند، اما در علتشناسیِ جرایم، پرخاشگری مستقیم بهمراتب پرکاربردتر است (Beaver, 2009: 37).
“