درعصر حاضر این امر پذیرفته شده است که جوامع پیشرو و موفق جوامعی هستند که مردم آنها بهتر فکر می کنند. اصطلاح تفکر از جمله اصطلاحاتی است که در میان همه افراد کمابیش رواج دارد و به کار می رود و می توان ان را اندیشیدن، فکر کردن، تخیل، گمان کردن و مورد تامل قرار دادن معنا کرد. به طور کلی تفکر شامل هر نوع فعالیت ذهنی است که به تدوین یا حل یک مسئله، تصمیم گیری، یا فهم مطلب کمک می کند، یک فعالیت اگاهانه است که ازفرایند های نااگاهانه نیز تاثیر می پذیرد، و با وجود شخصی و خصوصی بودن، نه در انزوا، بلکه با واسطه گری دیگران انجام می پذیرد (فیشر، 1385).
در واقع از طریق اندیشیدن است که ما به حیات فردی و اجتماعی خویش معنا می بخشیم. بنابراین تفکر فرایندی است که در سرتاسر زندگی ما حضور دارد و به علت نقش کلیدی و تعیین کننده ای که دارد، بر تمام جنبه ها و خصوصیات درون فردی و میان فردی ما تاثیر می گذارد. لذا عاملی است که باید مورد توجه و تاکید بسیار قرار گیرد تا از طریق آن بتوان فرد و جامعه را به سوی پیشرفت، موفقیت و سلامت رهنمون کرد. اقتضای رسیدن به این مهم، انجام پژوهش ها و بررسی های متعدد در زمینه های گوناگون مرتبط با تفکر است.
ازدواج یکی از طولانی ترین و عمیق ترین ارتباطاتی است که همه ابعاد روانی- معنوی- اجتماعی- اقتصادی و زیستی را یکجا در بر می گیرد و سر منشاء تشکیل واحد بنیادی جامعه یعنی خانواده می باشد. خانواده مهمترین کانون تعهدات عاطفی، اخلاقی و قانونی افراد به شمار می رود (سیمسون[1]، 1990؛ به نقل از بهاری، 1388). ارتباط زناشویی ارتباطی است که اغلب انتظار داریم در سایه آن هر نوع نیازی را در حد رضایت ارضاء کنیم و به آرمانهای خود جامه عمل بپوشانیم. رضایت زناشویی یکی از اهداف اولیه و اساسی هر ازدواجی است و همه زوجین خواستار آنند که زندگی توام با رضایت داشته باشند. این رضایت متاثر از عوامل مختلفی است که از آن میان می توان به عوامل اقتصادی،
اعتقادات مذهبی، آداب و سنن اجتماعی ، عوامل جسمانی، تفاهم فکری، ارضای عاطفی و ارضای جنسی اشاره کرد (موسوی، 1374؛ به نقل از اسماعیلی، 1388). ازدواج رضایت بخش برای سلامتی هر دو همسر بسیار مفید است (برمن و مارگولین ، 1992؛ به نقل از آزادی حسین آباد، 1388).در مقایسه با افرادی که ازدواج نکرده اند و یا طلاق گرفته اند، افراد متاهل بویژه آنهایی که دارای ازدواج رضایت بخش دوجانبه ای هستند، عمر طولانی تری داشته و نسبت بیماریها و امراض در آنها کمتر است (هو و گلدمن، 1990)
در جوامع کنونی ، بویژه با ورود به قرن بیست و یکم اکثریت افراد به اصول بهداشتی مربوط به ابعاد مختلف جسمانی خویش آگاهی دارند ولی متاسفانه به امر بسیار مهم بهداشت روانی خود اهمیت نداده ونسبت به آن آگاهی ندارند. این در حالی است که بر حسب آمارهای کشورهای مختلف، تعداد افراد دارای مشکلات و معضلات روانی رو به فزونی است. در این میان یکی از مباحث مهم در امر بهداشت روانی عزت نفس یا همان خود بزرگواری است که یکی از خصوصیات مهم و اساسی شخصیت هر فردی را تشکیل می دهد و روی سایر جنبه های زندگی انسان نیز تاثیر گذاراست و کمبود یا فقدان آن باعث عدم رشد سایر جنبه های شخصیت یا ناموزونی آنها خواهد شد، و حتی ممکن است پایه گذار بیماریهای روانی گوناگون مانند افسردگی، کمرویی، پرخاشگری، ترس و … شود. علاوه بر این، نتایج بررسی ها نشان داده اند، یکی از شاخصهای چندگانه ای که چگونگی پایداری شخص در روابط با افراد اطرافش را تعیین می سازد، عزت نفس است (براس و گای[4]، 2004). اکثر صاحب نظران عزت نفس مثبت را عاملی اساسی و مرکزی در سازگاری عاطفی – اجتماعی می دانند.
در اوائل، روان شناسان و جامعه شناسانی چون جیمز، مید، و کولی بر اهمیت عزت نفس مثبت تاکید داشتند. چند سال بعد نئو فرویدی[8] هایی چون سالیوان [9]و هورنای در نظریه های شخصیتشان، همانند راجرز و فروم مفهوم خودپنداره مثبت را وارد کردند. اخیرا روان شناسان، عزت نفس مثبت را با شادکامی و کارکرد مثمر ثمرتر در رابطه می دانند (آلیس و همکاران، 1989؛ به نقل از بیابانگرد، 1371).
بنابراین سبکهای تفکر، رضایتمندی زناشویی و عزت نفس از جمله عوامل موثر در سلامتی روانی فرد و جامعه بوده که لازم است از جنبه های مختلف مورد بررسی و پژوهش متعدد قرار گیرند.
1-2- بیان مسأله
یکی از زمینه های مربوط به تفکر که شایان توجه بوده و لازم است تحقیقات زیادی در مورد آن صورت پذیرد، سبک های تفکر است، یعنی شیوه اندیشیدن و مدل فکر کردن، که به موجب وجود تفاوتهای فردی، از فردی به فرد دیگر متفاوت است. اصطلاح سبکهای تفکر توسط استرنبرگ (1997) به شیوه های متفاوتی که افراد برای پردازش اطلاعات به کار می برند، اطلاق شد. از نظر او، سبک تفکر در واقع روش رجحان یافته تفکر است، یک توانایی نیست بلکه چگونگی استفاده فرد از توانائیهایش است. توانایی یعنی از عهده کاری خوب برامدن، در حالی که سبک به معنی ترجیح فرد در چگونه انجام دادن کار است. بدین ترتیب، دو فرد با توانایی های یکسان ممکن است سبکهای متفاوتی داشته باشند، که این سبکهای متفاوت نه خوب هستند و نه بد، بلکه فقط متفاوتند. استرنبرگ با طرح نظریه خود گردانی ذهنی این ایده را مطرح کرد که که افراد در برخورد با مسائل و موقعیت های جدید، شیوه هایی را بر شیوه های دیگر ترجیح می دهند، یعنی به طور اگاهانه تفکر خود را سازماندهی می کنند (استرنبرگ، 1997).
پژوهشهای گوناگون نشان داده اند که سبکهای تفکر از متغیر های متعددی همچون فرهنگ، جنسیت، سن، رشته تحصیلی، سابقه کار، سبک تفکر والدین ، سبک تفکر معلمان و… تاثیر می پذیرند و با فرایندهای خلاقیت، حل مسئله، تصمیم گیری، پیشرفت تحصیلی و….مرتبط هستتد (امامی پور و سیف؛ 1382:ص 36؛ به نقل از رضوی و شیری 1384). بنابراین سبک های تفکر با متغیرهای درونی و بیرونی بسیاری در ارتباط می باشد که می توانند مورد بررسی قرار بگیرند. از جمله رضایت زناشویی و عزت نفس که منظر نظر این پژوهش می باشند.
دوران تحول و انتقال جوامع از سنت به صنعت باعث تغییر و دگرگونی های بسیاری شده و موجب گردیده که اعضای این جوامع در برزخ این انتقال دچار ناامنی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گردند. شرایط و امکانات این جوامع چنان سریع تغییر می کند که کمتر کسی به تصمیمات و اقدامات خود مطمئن باقی می ماند. در این میان زناشویی که برخی ان را نوعی بخت ازمایی و شانس می دانند نیز از نفوذ این ناامنی مستثنی نیست. امروزه خانواده که اصلی ترین و بنیادی ترین نهاد جامعه است نیز مانند خود جامعه در یک دوره استحاله قرار دارد و مورد حمله است، چراکه با تغییر جامعه، خانواده نیز تغییر خواهد کرد (بهاری، 1386)، به طوری که زوجین در جامعه امروزی برای برقراری و حفظ روابط صمیمی و دوستانه با مشکلات فراوانی روبه رو شده اند (برک، 1384) .
طبق گزارش های جامعه شناسان و روانشناسان، در سال های اخیر در اکثر کشورهای جهان، خانواده دچار تغییر شده است و میزان طلاق افزایش یافته است ( به پژوه، 1381) و گزارش های اخیر از افزایش میزان اختلافات، خشونت ها و حتی طلاق در کشور ما نیز حکایت می کنند (صالحی فدردی، 1383).
از آنجایی که وجود یک ازدواج توام با رضایت، محل تبادل و تلاقی،احساسات و عواطف مثبت در بین زوجین بوده و تشکیل خانواده بهنجار نقش مهمی در سلامت و بهزیستی کل جامعه دارد (بنائیان و همکاران، 1386)، بنا براین توجه به سازگاری و رضایتمندی زناشویی از اهمیت ویژه ای برخوردار می گردد و بررسی عوامل ایجاد کننده و راه انداز ناسازگاری از اهم کارها به شمار می رود.
آنچه مسلم است، این است که روابط خوب به اسانی به دست نمی اید، بلکه به دست آوردن ان مستلزم تلاش مداوم است. در ایجاد یک رابطه زناشویی خوب، میزان هماهنگی وتناسب افراد مهم نیست، بلکه چگونگی مقابله با ناسازگاری ها و نا هماهنگی ها مهم است (گلمن، 1985؛ به نقل از بهاری، 1388). نظریه شناختی – تجربی “خود” پیشنهاد می کند که افراد با سبکهای تفکر متفاوت، به طور متفاوتی به اشکال متفاوت حمایتی در زمانهای استرس و یا مشکل پاسخ می دهند (فنگ و لی 2010). همچنین افراد دارای سبک های تفکر متفاوت از راهبردهای مقابله ای متفاوتی استفاده می کنند (استرنبرگ، 1996) و سبک های تفکر با هیجانات (زانگ، 2008) و احساسات وچگونگی ابراز آنها و نیز تعهد (ونگ و همکاران،2007) در ارتباطند.
از آنجایی که تفکر جریانی است فعال نه منفعل و تفکر عمل کردن است نه صرفا مقوله ی حرف و سخن (فیشر، 1385) بنابر این سبک تفکرمی تواند شیوه و چگونگی عمل و رفتار را نیز تعیین کند. از طرفی می دانیم که تفکر امری اساسی در حل مسئله است (فیشر، 1385)، بنابراین سبک تفکر که شیوه تفکر است، برشیوه حل مسائل نیز تاثیرگذار است.
.به تبع آنچه بیان گشت، سبک تفکر با تاثیر بر عوامل مهم در رابطه زناشویی می تواند بر کیفیت رابطه زوج و رضایت زناشویی انان تاثیر بگذارد. در این راستا تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که در کشورهای پیشرفته جهان حدود 90 درصد جدائی ها از نارسائی های روانی و هیجانی و خصوصا تفکرات و باورهای غیر منطقی زوجها به وجود می اید و حدود 60 درصد این افراد به دلیل وجود این تفکرات و باورهای غیر منطقی از هم جدا شده اند. طبق آمار گزارش شده، از میان تمام عوامل موثر در از هم گسیختگی بنیان خانواده، عوامل سوء تفاهم، تفکرات غیر منطقی و مطلق گرایی از همه بیشتر دیده شده است (کاظمی، 1364؛ به نقل از اسماعیلی، 1388).
به طور کلی بر اساس تحقیقات متعدد، نقش سبک تفکر در ایجاد تفاهم بین فردی قابل توجه است و می توان گفت که اگر محیط خانوادگی، تحصیلی و شغلی افراد با سبک های تفکرشان همسو یا مغایر باشد، می توانند در مراحل مختلف زندگی مشترک حضور قوی تر یا ضعیف تری داشته باشند. وقتی نیمرخ سبک های تفکر افراد تناسب خوبی با محیط داشته باشد پیشرفت خواهند کرد ولی وقتی این تطابق مناسب و کافی نباشد متحمل آسیب هایی خواهند شد. سطوح مختلف رضایتمندی زناشویی سبک های مختلفی از تفکر را اقتضاء میکند و بسته به این که نیمرخ سبک های تفکر افراد تا چه اندازه با انتظارات محیط تطابق یابد، زندگی توام با رضایت یا عدم رضایت در زوجین حاصل
می گردد (اسماعیلی، 1388).